part³⁴
part³⁴
²hour later_اتمام ویو ات_ویو کوک
وارد اتاق کار پدرم شدم؛در حال صحبت با تلفن بود،روی مبل چرمی که تو اتاق بود نشستم و نخ سیگاری از پاکت بیرون آوردم و بعد از روشن کردن با تمام وجود وارد دستگاه تنفسیم کردم، برای ² دقیقه به طور ممتد این کار رو ادامه دادم که تلفن پدرم قطع شد
باک هیون: خب پسر عزیزم حالت چطوره......چیشده؟!*با لبخند
_ مطمئن شو تو انتخابات میبری!
باک هیون:میشنوم!
_چیزی نشده،فقط قراره بعد از انتخابات خانواده ی کیم رو سیاه پوش کنم!
باک هیون: خوبه که خودت هم به این نتیجه رسیدی!اما چطوری؟
_میدونی ات چقدر به توجه و ابراز محبت نیاز داره؟
_در واقعا بخوام رو راست باشم از بچگی عشقی تجربه نکرده! و اولین طعم و لذت عشق رو با کی تجربه کرد؟مایکل! حالا مایکل کیه؟ درسته من! من میشم ماشه این اسلحه بازی!
باک هیون:با بازی کردن با احساساتش!
_افرین
شروع به دست زدن کردم و نیشخندی زدم:_ و تو باید کارایی که میگم رو بکنی تا بتونی رو این سکو استوار بمونی بابایی!
_....
اتمام ویو کوک_ویو ات
وارد کافی شاپ همیشگی شدم، مکانی که فکر میکردم میشه محل تولد دوباره ام اما در حال حاضر واسطه به وجود اومدن جنینه تو شکممه!
سر میز همیشگی نشستم و کتابی که به همراه داشتم روی میز قرار دادم و شروع به خوندن کردم،
¹⁴minutes later
کمی از موکای تلخم نوشیدم و صفحه رو ورق زدم ، خیلی ناگهانی چشمم یه خیابون افتاد که قطرات بارون در حال تر کردن زمین بودن! همینو کم داشتم،یک روز که لباس خنک پوشیدم باید بارون بیاد؟ از یک لحاظ دیگه برام دلنشین بود ،چون علاقه ی بیش از حدی به خیس شدن و بارون داشتم. پس بلند شدم و کتابم رو داخل کیف قرار دادم و به سمت در خروج کافی شاپ رفتم، اما چهره و صدای جئون جونگ کوک که از تلویزیون پخش میشد متوقفم کرد پس به صفحه تلویزیون نگاه کردم
_درسته آقای جانگ همونطور که گفتیم قراره در تمام استان های کشور مساکن جدیدی به پیشنهاد پدرم ساخته بشه! شهروندان عزیز منتظر همراهیتون هستیم!.....
چشمی در حدقه چرخوندم و از کافی شاپ خارج شدم
⁵⁴minutes later
روی تخت نشستم و سرم رو که به شدت درد میکرد گرفتم. از تو کشو پاتختی قرص مسکن با دوز بالا برداشتم در لحظه اول قصد خوردنش رو داشتم اما با فکر اینکه برای بچه مضره قرص رو کنار گذاشتم. عطسه ای بلند کردم و بینیم رو خاروندم؛ الان زمان بیمار شدن نبود.فردا مصاحبه دارم اونم به طور زنده!
²hour later_اتمام ویو ات_ویو کوک
وارد اتاق کار پدرم شدم؛در حال صحبت با تلفن بود،روی مبل چرمی که تو اتاق بود نشستم و نخ سیگاری از پاکت بیرون آوردم و بعد از روشن کردن با تمام وجود وارد دستگاه تنفسیم کردم، برای ² دقیقه به طور ممتد این کار رو ادامه دادم که تلفن پدرم قطع شد
باک هیون: خب پسر عزیزم حالت چطوره......چیشده؟!*با لبخند
_ مطمئن شو تو انتخابات میبری!
باک هیون:میشنوم!
_چیزی نشده،فقط قراره بعد از انتخابات خانواده ی کیم رو سیاه پوش کنم!
باک هیون: خوبه که خودت هم به این نتیجه رسیدی!اما چطوری؟
_میدونی ات چقدر به توجه و ابراز محبت نیاز داره؟
_در واقعا بخوام رو راست باشم از بچگی عشقی تجربه نکرده! و اولین طعم و لذت عشق رو با کی تجربه کرد؟مایکل! حالا مایکل کیه؟ درسته من! من میشم ماشه این اسلحه بازی!
باک هیون:با بازی کردن با احساساتش!
_افرین
شروع به دست زدن کردم و نیشخندی زدم:_ و تو باید کارایی که میگم رو بکنی تا بتونی رو این سکو استوار بمونی بابایی!
_....
اتمام ویو کوک_ویو ات
وارد کافی شاپ همیشگی شدم، مکانی که فکر میکردم میشه محل تولد دوباره ام اما در حال حاضر واسطه به وجود اومدن جنینه تو شکممه!
سر میز همیشگی نشستم و کتابی که به همراه داشتم روی میز قرار دادم و شروع به خوندن کردم،
¹⁴minutes later
کمی از موکای تلخم نوشیدم و صفحه رو ورق زدم ، خیلی ناگهانی چشمم یه خیابون افتاد که قطرات بارون در حال تر کردن زمین بودن! همینو کم داشتم،یک روز که لباس خنک پوشیدم باید بارون بیاد؟ از یک لحاظ دیگه برام دلنشین بود ،چون علاقه ی بیش از حدی به خیس شدن و بارون داشتم. پس بلند شدم و کتابم رو داخل کیف قرار دادم و به سمت در خروج کافی شاپ رفتم، اما چهره و صدای جئون جونگ کوک که از تلویزیون پخش میشد متوقفم کرد پس به صفحه تلویزیون نگاه کردم
_درسته آقای جانگ همونطور که گفتیم قراره در تمام استان های کشور مساکن جدیدی به پیشنهاد پدرم ساخته بشه! شهروندان عزیز منتظر همراهیتون هستیم!.....
چشمی در حدقه چرخوندم و از کافی شاپ خارج شدم
⁵⁴minutes later
روی تخت نشستم و سرم رو که به شدت درد میکرد گرفتم. از تو کشو پاتختی قرص مسکن با دوز بالا برداشتم در لحظه اول قصد خوردنش رو داشتم اما با فکر اینکه برای بچه مضره قرص رو کنار گذاشتم. عطسه ای بلند کردم و بینیم رو خاروندم؛ الان زمان بیمار شدن نبود.فردا مصاحبه دارم اونم به طور زنده!
۲۱.۳k
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.