part³⁵
part³⁵
¹¹/⁴²pm
گلو درد به سر دردم اضافه شده بود، ناخوش بودم اما غرورم اجازه نمیداد که کوک من رو این حال ببینه. تنها کار انتظار بود ؛ شاید بعدش میتونستم برم بیمارستان یا حداقل داروی گیاهی بخورم. صدای تیک تیک ناخون های بم و قدم های کوک نشون دهنده حضورشون تو اتاق بود؛ کوک اروم اومد روی تخت و دراز کشید.
¹⁸minutes later
از زیر پتو بیرون اومدم و به کوک که غرق خواب و خیال بود نگاه کردم. آروم از روی تخت بلند شدم و از اتاق رفتم بیرون، که صدای تیک تیک پشت سرم شنیدم . بم دنبالم بود
+خدا بم*آروم و استرسی
+برو بخواب*آروم تر
به سمت راهرو رفتم و بعد از پله ها اومدم پایین و به سمت آشپزخونه رفتم اما تیک تیک ناخون های بم نگرانم میکرد که کوک یک وقتی بیدار بشه!
+بم همینجا بشین*آروم و بی حال
زوزه ای آروم کشید و بعد نشست نفس عمیقی کشیدم و وارد آشپزخونه شدم سرگیجه و سردرد دیدم رو تار کرده بود، دستم روی پیشونیم قرار دادم و متوجه گرم بودن بدنم شدم!باید قرص مصرف کنم وگرنه از اینی که هستم بد تر میشم ، برای اینکه کمی حالم جا بیاد به میز تکیه دادم و بعد از مدتی نه چندان کوتاه به سمت یخچال رفتم. در یخچال رو باز کردم و از داخلش آب و کیسه یخ بیرون اوردم، از تو کابینت لیوان برداشتم و آب رو داخل لیوان ریختم. نفس تنگی گرفته بودم ، انگار مجرای تنفسیم رو با یک سد بسته بودن؛ برای تازگی نفسم کمی از آب خوردم و بعد به سمت کمد قرص ها رفتم. با هر قدم احساس ضعف در وجودم بیشتر میشد. بعد از کمی گشتن تونستم مسکن پیدا کنم و برگشتم تا آبم رو بخورم که با قامت بلند جونگ کوک مواجه شدم.
_ حالت خوبه؟*جدی و خوابآلود
+آره...فقط یکم سرم درد میکنه!که با خوردن مسکن حل میشه
_اما برای بچه ضرر داره!* همچنان جدی و خوابآلود
+دوزش پایینه!
سعی به پنهان کردن حال بدم داشتم. لیوان آبم رو برداشتم ؛ اما چرخیدن دنیا به دور سرم مجال خوردن آب رو ازم گرفت و با شدت زمین خوردم، تنها چیزی که متوجه شدم صدا زدن های کوک بود
⁰³:²⁹am
با حس نم و تری که روی پیشونیم قرار گرفت از خواب بیدار شدم و اولین چیزی که دیدم صورت خسته و نگران کوک بود که در حال گرفتن تبم بود.
اتمام ویو ات
¹¹/⁴²pm
گلو درد به سر دردم اضافه شده بود، ناخوش بودم اما غرورم اجازه نمیداد که کوک من رو این حال ببینه. تنها کار انتظار بود ؛ شاید بعدش میتونستم برم بیمارستان یا حداقل داروی گیاهی بخورم. صدای تیک تیک ناخون های بم و قدم های کوک نشون دهنده حضورشون تو اتاق بود؛ کوک اروم اومد روی تخت و دراز کشید.
¹⁸minutes later
از زیر پتو بیرون اومدم و به کوک که غرق خواب و خیال بود نگاه کردم. آروم از روی تخت بلند شدم و از اتاق رفتم بیرون، که صدای تیک تیک پشت سرم شنیدم . بم دنبالم بود
+خدا بم*آروم و استرسی
+برو بخواب*آروم تر
به سمت راهرو رفتم و بعد از پله ها اومدم پایین و به سمت آشپزخونه رفتم اما تیک تیک ناخون های بم نگرانم میکرد که کوک یک وقتی بیدار بشه!
+بم همینجا بشین*آروم و بی حال
زوزه ای آروم کشید و بعد نشست نفس عمیقی کشیدم و وارد آشپزخونه شدم سرگیجه و سردرد دیدم رو تار کرده بود، دستم روی پیشونیم قرار دادم و متوجه گرم بودن بدنم شدم!باید قرص مصرف کنم وگرنه از اینی که هستم بد تر میشم ، برای اینکه کمی حالم جا بیاد به میز تکیه دادم و بعد از مدتی نه چندان کوتاه به سمت یخچال رفتم. در یخچال رو باز کردم و از داخلش آب و کیسه یخ بیرون اوردم، از تو کابینت لیوان برداشتم و آب رو داخل لیوان ریختم. نفس تنگی گرفته بودم ، انگار مجرای تنفسیم رو با یک سد بسته بودن؛ برای تازگی نفسم کمی از آب خوردم و بعد به سمت کمد قرص ها رفتم. با هر قدم احساس ضعف در وجودم بیشتر میشد. بعد از کمی گشتن تونستم مسکن پیدا کنم و برگشتم تا آبم رو بخورم که با قامت بلند جونگ کوک مواجه شدم.
_ حالت خوبه؟*جدی و خوابآلود
+آره...فقط یکم سرم درد میکنه!که با خوردن مسکن حل میشه
_اما برای بچه ضرر داره!* همچنان جدی و خوابآلود
+دوزش پایینه!
سعی به پنهان کردن حال بدم داشتم. لیوان آبم رو برداشتم ؛ اما چرخیدن دنیا به دور سرم مجال خوردن آب رو ازم گرفت و با شدت زمین خوردم، تنها چیزی که متوجه شدم صدا زدن های کوک بود
⁰³:²⁹am
با حس نم و تری که روی پیشونیم قرار گرفت از خواب بیدار شدم و اولین چیزی که دیدم صورت خسته و نگران کوک بود که در حال گرفتن تبم بود.
اتمام ویو ات
۲۱.۳k
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.