art³²
art³²
¹¹:⁰⁰pm_ات ویو
+برای چی باید اونو بهت بدم!؟
_با وجود اون سم به راحتی نمیتونم بهت اعتماد کنم،شاید هم قصد آسیب رسوندن به خودت رو داشته باشی!
+به تو چه اصلا؟
_ات!*جدی
_یکم عاقلانه فکر کن!اون جز گرفتن جون یک انسان چه فایده ای داره؟
نفس عمیقی کشیدم، شقیقه هام رو فشار دادم ؛ سرگردان بودم،اگه بهش بدم و برای خودم استفاده کنه چی؟
_مطمئن باش اگه میخواست بر علیه ات استفاده کنم بهت نمیگفتم و خودم پیداش میکردم!
متعجب بهش نگاه کردم،رمال هم بود خبر نداشتم؟
²minutes later
در شیشه رو محکم فشار دادم تا از بسته بودنش اطمینان پیدا کنم؛ سپس شیشه رو به سمت کوک پرتاب کردم،گرفت و با لبخند بهم نگاه کرد
_ممنون که بهم اعتماد کردی!
چیزی نگفتم و تنها لبخند کوتاه و کمرنگی از خودم نشون دادم!
a week later _¹⁰:⁵⁶am
از ماشین پیاده شدم و اطراف رو نگاه کردم،حیاط دلنشین و زیبایی بود،کوک هم بعد از من از ماشین خارج شد ،بهش نگاه کوتاهی کردم و لبخندی زدم
+اینجا خیلی قشنگه!*ملیح
تنها لبخندی ملایم و خرگوشی تحویلم داد، باغبانی که داخل باغ در حال گل کاری بود تا کوک رو دید سریع به ستمون اومد!
باغبان:درود ارباب خیلی خوشحالم که برگشتین
_منم خیلی خوشحالم که برگشتم!با لبخند
_ولی این دفعه تنها نیستم
کوک دستم رو گرفت،با لبخند به باغبان نگاه کردم و ادای احترام کوتاهی کردم،همون لحظه صدای واق واق سگی به گوش رسید،به اطراف نگاه کردم که سگی از نژاد دوبرمن که با سرعت به سمتمون میومد رو دیدم،
_بم پسرم!با ذوق
⁴hours later
جلوی آینه ایستادم،حوله رو کمی کنار زدم و رو شکم تختم دست کشیدم،یعنی الان یک ادم زنده که فقط ۷روزشه داره درونم رشد میکنه؟
+یعنی الان دو نفریم؟*کمی اروم
اتمام ویو ات
در اتاق باز شد،کوک و بم وارد اتاق شدن و آرامش ات رو بهم زدن،ات با کلافگی حوله تنش رو درست کرد و چشم غره ای نصیب همسر عزیزش کرد
+در زدن بلد نیستی ؟مخصوصا وقتی که یک خانوم تو اتاقه؟
_نیازی نیست چون اون خانوم مال منه و زیبایی هاش رو دیدم*با لبخند
ات به سیگاری که روی لب جئون بود نگاه کرد،به سمت جئون رفت و سیگارو از لبش قرض گرفت کام عمیقی کشید و تو صورت جئون دودش رو خالی کرد
+باید یادآوری کنم که با زور به زیبایی ها دستیابی پیدا کردی؟
follow:²⁴⁰
like:³⁰
¹¹:⁰⁰pm_ات ویو
+برای چی باید اونو بهت بدم!؟
_با وجود اون سم به راحتی نمیتونم بهت اعتماد کنم،شاید هم قصد آسیب رسوندن به خودت رو داشته باشی!
+به تو چه اصلا؟
_ات!*جدی
_یکم عاقلانه فکر کن!اون جز گرفتن جون یک انسان چه فایده ای داره؟
نفس عمیقی کشیدم، شقیقه هام رو فشار دادم ؛ سرگردان بودم،اگه بهش بدم و برای خودم استفاده کنه چی؟
_مطمئن باش اگه میخواست بر علیه ات استفاده کنم بهت نمیگفتم و خودم پیداش میکردم!
متعجب بهش نگاه کردم،رمال هم بود خبر نداشتم؟
²minutes later
در شیشه رو محکم فشار دادم تا از بسته بودنش اطمینان پیدا کنم؛ سپس شیشه رو به سمت کوک پرتاب کردم،گرفت و با لبخند بهم نگاه کرد
_ممنون که بهم اعتماد کردی!
چیزی نگفتم و تنها لبخند کوتاه و کمرنگی از خودم نشون دادم!
a week later _¹⁰:⁵⁶am
از ماشین پیاده شدم و اطراف رو نگاه کردم،حیاط دلنشین و زیبایی بود،کوک هم بعد از من از ماشین خارج شد ،بهش نگاه کوتاهی کردم و لبخندی زدم
+اینجا خیلی قشنگه!*ملیح
تنها لبخندی ملایم و خرگوشی تحویلم داد، باغبانی که داخل باغ در حال گل کاری بود تا کوک رو دید سریع به ستمون اومد!
باغبان:درود ارباب خیلی خوشحالم که برگشتین
_منم خیلی خوشحالم که برگشتم!با لبخند
_ولی این دفعه تنها نیستم
کوک دستم رو گرفت،با لبخند به باغبان نگاه کردم و ادای احترام کوتاهی کردم،همون لحظه صدای واق واق سگی به گوش رسید،به اطراف نگاه کردم که سگی از نژاد دوبرمن که با سرعت به سمتمون میومد رو دیدم،
_بم پسرم!با ذوق
⁴hours later
جلوی آینه ایستادم،حوله رو کمی کنار زدم و رو شکم تختم دست کشیدم،یعنی الان یک ادم زنده که فقط ۷روزشه داره درونم رشد میکنه؟
+یعنی الان دو نفریم؟*کمی اروم
اتمام ویو ات
در اتاق باز شد،کوک و بم وارد اتاق شدن و آرامش ات رو بهم زدن،ات با کلافگی حوله تنش رو درست کرد و چشم غره ای نصیب همسر عزیزش کرد
+در زدن بلد نیستی ؟مخصوصا وقتی که یک خانوم تو اتاقه؟
_نیازی نیست چون اون خانوم مال منه و زیبایی هاش رو دیدم*با لبخند
ات به سیگاری که روی لب جئون بود نگاه کرد،به سمت جئون رفت و سیگارو از لبش قرض گرفت کام عمیقی کشید و تو صورت جئون دودش رو خالی کرد
+باید یادآوری کنم که با زور به زیبایی ها دستیابی پیدا کردی؟
follow:²⁴⁰
like:³⁰
۲۵.۳k
۰۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.