تیمار
#تیمار
P=12
فشار ارومی رو انگشتم داد و گفت
×قراره رسمی مال من بشی
اخم کردم و گفتم
_حداقل بهم فرصت بده
با تعجب نگاهم کرد و گفت
×باشه دلبرم تا صبح وقت داری وگرنه تمام انگشتای قشنگتو میبُرم
رفت شب بود وتاریک داشتم دنبال راه فرار میگشتم
میدونستم تلاش هام بی فایدست اما نباید به حرف اون دزد گوش میکردم
انقدر به این درو اون در زدم خسته شدم نشستم و از ته دل زار زار گریه میکردم بلندددد جیغ میزدم و گریه میکردم تا اینکه صدای باز شدن در انبار اومد
اون چیزی که میدیدم رو باور نمیکردم
این حرف برام خیلی سخت بود و بعید بود که بگم اما
از دیدنش خوشحال شدم
تهیونگ بود بی پروا دوییدم به سمتش بغلش کردم و گریه میکردم
اونم نوازشم میکرد بغلم کرده بود
بعد که اروم شدم صورتمو با دوتا دستش گرفت و گفت
+خوبی؟ کاری که باهات نکردن؟
سرمو تکون دادم و اروم گفتم
_خوبم کاری باهام نکردن فقط منو ببر لطفا
بلند شد و دستمو گرفت تا بلند بشم
باهم اروم از انبار زدیم بیرون
از بین درخت ها لا به لای بوته ها توی اون باغچه بزرگه قشنگ از جایی ک باورتون نمیشه فرار کردیم
از یه چاله تونلی وسط باغچه
بیرون که اومدیم جانگ با ماشین منتظر بود سوار شدیم و برگشتیم عمارت کیم ها
تا وارد اتاق شدیم گفتم
_میتونم از حمامت استفاده کنم؟
سرشو به نشونه تایید تکون داد
وارد حمام شدم سریع رفتم زیر دوش
آب شفاف و تمیز وقتی روی بدنم میومد به رنگ قرمز پایین میرفت
آرامش گرفتم چند دقیقه بدون اینکه چشمامو باز کنم تو همون حالت موندم
شرایط🐢💚
۷ لایک🐢💚
2 کامنت🐢💚
P=12
فشار ارومی رو انگشتم داد و گفت
×قراره رسمی مال من بشی
اخم کردم و گفتم
_حداقل بهم فرصت بده
با تعجب نگاهم کرد و گفت
×باشه دلبرم تا صبح وقت داری وگرنه تمام انگشتای قشنگتو میبُرم
رفت شب بود وتاریک داشتم دنبال راه فرار میگشتم
میدونستم تلاش هام بی فایدست اما نباید به حرف اون دزد گوش میکردم
انقدر به این درو اون در زدم خسته شدم نشستم و از ته دل زار زار گریه میکردم بلندددد جیغ میزدم و گریه میکردم تا اینکه صدای باز شدن در انبار اومد
اون چیزی که میدیدم رو باور نمیکردم
این حرف برام خیلی سخت بود و بعید بود که بگم اما
از دیدنش خوشحال شدم
تهیونگ بود بی پروا دوییدم به سمتش بغلش کردم و گریه میکردم
اونم نوازشم میکرد بغلم کرده بود
بعد که اروم شدم صورتمو با دوتا دستش گرفت و گفت
+خوبی؟ کاری که باهات نکردن؟
سرمو تکون دادم و اروم گفتم
_خوبم کاری باهام نکردن فقط منو ببر لطفا
بلند شد و دستمو گرفت تا بلند بشم
باهم اروم از انبار زدیم بیرون
از بین درخت ها لا به لای بوته ها توی اون باغچه بزرگه قشنگ از جایی ک باورتون نمیشه فرار کردیم
از یه چاله تونلی وسط باغچه
بیرون که اومدیم جانگ با ماشین منتظر بود سوار شدیم و برگشتیم عمارت کیم ها
تا وارد اتاق شدیم گفتم
_میتونم از حمامت استفاده کنم؟
سرشو به نشونه تایید تکون داد
وارد حمام شدم سریع رفتم زیر دوش
آب شفاف و تمیز وقتی روی بدنم میومد به رنگ قرمز پایین میرفت
آرامش گرفتم چند دقیقه بدون اینکه چشمامو باز کنم تو همون حالت موندم
شرایط🐢💚
۷ لایک🐢💚
2 کامنت🐢💚
۲.۵k
۱۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.