🌹 🌹 من دوستت دارم دیونه پارت۴۴ آرایشمم خوب شده بودخط چشم
🌹 🌹 من دوستت دارم دیونه #پارت۴۴ #آرایشمم خوب شده بودخط چشم نازکی کشیده بودم رژلب قهویی خوشرنگی به لبام زدم..یه آرایش ساده کردم که توچشم نباشم عسل وملیکا هم خوشگل شده بودن کثافتا..شراره وملیکاو عسل زوتر از من رفتن..بعداینکه گوشواره هامو گوشم کردم از اتاق بیرون امدم صدای آهنگ خونه رو پر کرده بود...کفشام پاشنه بلند بودلباسمم بلندبود لباسمو گرفتمو آروم قدم برمیداشتم که یوقت کله پانشم ... ازراه پله پایین امدم. چشمم به امیر افتاد به ازروپیرهنش تشخیص دادم که شاید امیر باشه پشتش به من بودوداشت باگوشیش حرف میزددستموآروم به شونه اش زدم..
-امیر؟
سمتم چرخید...وای خدااینکه میثاقه..اینم پیرهنشو بامنو امیر ست کرده...
خیره داشت نگام میکرد مردمک چشماش روتک تک اجزای صورتم میچرخید..منم قفل چشماش شده بودم... نگاهشو به سمت دیگه ای دوخت
-داداش امیر اونجاست..پشت سرمو نگاه کردم..امیر بالبخند نگام میکرد..
بااخمای تو هم سمتش رفتم..
-چه خوشگل شدی؟
-بودم
-اونکه صدالبته حالا چرااخمات توهمه..
- مگه قرارنبود پیرهنامون باهم ست باشه..
-همش تقصیر اون عرفان مارمولکه واسه خودش لباس نیاورده تا من رفتم تو اتاق دیدم پیرهن من تنشه اسرارش کردم یکی دیگه بپوشه قبول نکرد میگه پیرهنه بهش میاد عمرااگه درش بیاره منم مجبورشدم اینو بپوشم..تو هم ناراحت نباش دیگه ...من فقط تو بهت عرفانی بودم که امیرگفت فکری
-عرفان...امیر عرفان کیه؟؟
امیر گوشه ای لبشوگاز گرفت وگفت..
-عرفان..؟؟من کی گفتم عرفان
-همین الان گفتی عرفان پیرهن منو پوشیده...
-حتما اشتباه شنیدی عزیزم من گفتم میثاق...
-من که میدونم اسمش میثاق نیست و نمیدونم چرادارین از من مخفی میکنین بعداتوضیح میخوام فعلابرم پیش دخترا...
سمت عسل وملیکا راه افتادم شراره وحسام وسط خوشونو تکون میدادن...کیانوش بهمون نزدیک شد..
-دخترا پرهام اینا هم امدن..
-واقعا با کی؟؟
-نمیدونم الان میان داخل میفهمیم...
-اول پرهام دست تودست یه دخترخوشگل وبامزه داخل شد به دنبالش ...زینب وژاله ومهدی وسحر..بعدش یه دخترویه پسر که نمیشناختمشون داخل شدن باهمشون احوال پرسی گرمی کردیم.زینب ومهدی وژاله وسحرو که میشناختیم..پرهام دستشو سمت دختری دراز کرد..
-این خانم گلم پروانه ..ایشونم دوستشون آرام خانم..برعکس اسمش از چشماش شرارت میبارید نیم کیلو آرایشم رو صورتش داشت..واینم دوست عزیزم آقافرزام ...همه بااعتراض گفتیم کی ازدواج کردی مارو خبر نکردی.
-صبر کنین بابا ما هنوز ازدواج نکردیم تو خارج فقط نامزدی کردیم اگه خبرتون میکردم میومدین
-همه باهم گفتیم نه..
-پس گوه زیادی نخورین برین وسط برقصین..
نویسنده:S..m..a..E
-امیر؟
سمتم چرخید...وای خدااینکه میثاقه..اینم پیرهنشو بامنو امیر ست کرده...
خیره داشت نگام میکرد مردمک چشماش روتک تک اجزای صورتم میچرخید..منم قفل چشماش شده بودم... نگاهشو به سمت دیگه ای دوخت
-داداش امیر اونجاست..پشت سرمو نگاه کردم..امیر بالبخند نگام میکرد..
بااخمای تو هم سمتش رفتم..
-چه خوشگل شدی؟
-بودم
-اونکه صدالبته حالا چرااخمات توهمه..
- مگه قرارنبود پیرهنامون باهم ست باشه..
-همش تقصیر اون عرفان مارمولکه واسه خودش لباس نیاورده تا من رفتم تو اتاق دیدم پیرهن من تنشه اسرارش کردم یکی دیگه بپوشه قبول نکرد میگه پیرهنه بهش میاد عمرااگه درش بیاره منم مجبورشدم اینو بپوشم..تو هم ناراحت نباش دیگه ...من فقط تو بهت عرفانی بودم که امیرگفت فکری
-عرفان...امیر عرفان کیه؟؟
امیر گوشه ای لبشوگاز گرفت وگفت..
-عرفان..؟؟من کی گفتم عرفان
-همین الان گفتی عرفان پیرهن منو پوشیده...
-حتما اشتباه شنیدی عزیزم من گفتم میثاق...
-من که میدونم اسمش میثاق نیست و نمیدونم چرادارین از من مخفی میکنین بعداتوضیح میخوام فعلابرم پیش دخترا...
سمت عسل وملیکا راه افتادم شراره وحسام وسط خوشونو تکون میدادن...کیانوش بهمون نزدیک شد..
-دخترا پرهام اینا هم امدن..
-واقعا با کی؟؟
-نمیدونم الان میان داخل میفهمیم...
-اول پرهام دست تودست یه دخترخوشگل وبامزه داخل شد به دنبالش ...زینب وژاله ومهدی وسحر..بعدش یه دخترویه پسر که نمیشناختمشون داخل شدن باهمشون احوال پرسی گرمی کردیم.زینب ومهدی وژاله وسحرو که میشناختیم..پرهام دستشو سمت دختری دراز کرد..
-این خانم گلم پروانه ..ایشونم دوستشون آرام خانم..برعکس اسمش از چشماش شرارت میبارید نیم کیلو آرایشم رو صورتش داشت..واینم دوست عزیزم آقافرزام ...همه بااعتراض گفتیم کی ازدواج کردی مارو خبر نکردی.
-صبر کنین بابا ما هنوز ازدواج نکردیم تو خارج فقط نامزدی کردیم اگه خبرتون میکردم میومدین
-همه باهم گفتیم نه..
-پس گوه زیادی نخورین برین وسط برقصین..
نویسنده:S..m..a..E
۵۱.۶k
۲۳ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.