فصل دوم پارت 2
ویو ا/ت
صبح با آلارم گوشیم از خواب بلند شدم و رفتم پایین کارای لازمو کردم و صبحانه و خوردم و رفتم بالا کوک هنوز خواب بود لباسمو و پوشیدم (اسلاید دوم) و آرایش ساده کردم و کیفمو برداشتم با کفش پاشنه بلند و رفتم لپ کوک و بوسیدم و و گفتم بیدار شو صبحانه تو بخور سرد می شه هااا و رفتم سوار ماشینم شدم و رفتم سمت شرکت
فلش بک
رسیدم شرکت از ماشین پیاده شدم و رفتم سمت اتاقم که آقای چا (منشی ا/ت) در زدو اومد تو
آقای چا:صبحتون به خیر خانم امروز استخدامی دارین
ا/ت:کی
آقای چا:سوجون سومیا
ا/ت: چییی
(تو ذهن)
اون خواهر ناتنی من بودش وقتی مادرم مرد وبابام با اون جادوگر ازدواج کرد یک بچه آوردن سومیا یک سال از من کوچیک تره و همیشه اون توی محبت زندگی می کرد ولی من نه و سرگرمیش این بود همه چی که ماله منه رو مال خودش کنه
ا/ت:ردش می کنم
آقای چا:شرمنده جناب جئون جونگ کوک گفتن استخدامش کنین
ا/ت:رئیس تون منم یا اوننننن
آقای چا:شرمنده خانم و رفت بیرون
از زبان راوی
ا/ت وقتی این حرفو شنید کیفشو برداشت و رفت خونه تا با جونگ کوک حرف بزنه
ویو کوک :بعد از اینکه ا/ت رفت زنگ زدم به سومیا بیاد و اون اومد نقشم این بود که سومیا رو تو شکرت استخدام کنم و بعد از اینکه از ا/ت طلاق گرفتم سومیا رو رئیس شرکت کنم
ویو ا/ت
رفتم خونه با چیزی که می دیدم باورم نمی شد
صبح با آلارم گوشیم از خواب بلند شدم و رفتم پایین کارای لازمو کردم و صبحانه و خوردم و رفتم بالا کوک هنوز خواب بود لباسمو و پوشیدم (اسلاید دوم) و آرایش ساده کردم و کیفمو برداشتم با کفش پاشنه بلند و رفتم لپ کوک و بوسیدم و و گفتم بیدار شو صبحانه تو بخور سرد می شه هااا و رفتم سوار ماشینم شدم و رفتم سمت شرکت
فلش بک
رسیدم شرکت از ماشین پیاده شدم و رفتم سمت اتاقم که آقای چا (منشی ا/ت) در زدو اومد تو
آقای چا:صبحتون به خیر خانم امروز استخدامی دارین
ا/ت:کی
آقای چا:سوجون سومیا
ا/ت: چییی
(تو ذهن)
اون خواهر ناتنی من بودش وقتی مادرم مرد وبابام با اون جادوگر ازدواج کرد یک بچه آوردن سومیا یک سال از من کوچیک تره و همیشه اون توی محبت زندگی می کرد ولی من نه و سرگرمیش این بود همه چی که ماله منه رو مال خودش کنه
ا/ت:ردش می کنم
آقای چا:شرمنده جناب جئون جونگ کوک گفتن استخدامش کنین
ا/ت:رئیس تون منم یا اوننننن
آقای چا:شرمنده خانم و رفت بیرون
از زبان راوی
ا/ت وقتی این حرفو شنید کیفشو برداشت و رفت خونه تا با جونگ کوک حرف بزنه
ویو کوک :بعد از اینکه ا/ت رفت زنگ زدم به سومیا بیاد و اون اومد نقشم این بود که سومیا رو تو شکرت استخدام کنم و بعد از اینکه از ا/ت طلاق گرفتم سومیا رو رئیس شرکت کنم
ویو ا/ت
رفتم خونه با چیزی که می دیدم باورم نمی شد
۱۹.۵k
۱۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.