عشق دست نیافتنی. p۱۳
عشق دست نیافتنی. p۱۳
(فصل دوم)
کوکی ماشین رو روشن کرد و راه افتادیم به سمت خونه نامجون، چند مین توراه بودیم بالاخره رسیدیم، استرس داشتم با نامجون دعوام نشه
ا. ت: عا مرسی بچه ها بیاید بریم داخل
تهیونگ: توکی من میام، کوکی، جیهوپ، پیاده بشید
جیهوپ: اما....
کوکی: بیا دیگه ناز نکن
جیهوپ: باشه بریم
در خونه رو زدم، اجوما در رو باز کذد، رفتم بغلش کردم و سلام کردم بهش
ا. ت: اجوما نامجون خونست
اجوما: اره دخترم خیلی عصبانیه دیر اومدی بیا تو، عا سلام اقا
کوکی، تهیونگ: سلام اجوما(باهم)
جیهوپ: سلام اجوما خوبید، ا.ت فک کنم کارت ساختس(خنده)
ا. ت: یاااااا هیچی نگو استرس نده به من
رفتم داخل دیدم نامجون نشسته پا تلوزیون و لش کرده رو مبل
ا. ت: اهم اهم(مثلا گلوشو صاف میکنه) سلام من اومدم خونهههههه(داد)
نامجون: عه به به ا. ت خوش اومدی شانست گف و اگر ن
تهیونگ: واگر ن چی...... میخای چکارش کنی هااا(با صدای بلند)
نامجون: عه پس شماهم اینجایین، ول کن توروخدا خابم میاد خستم کجا بودین تاحالا
کوکی: ا. ت حالش بد شد، بیهوش شد بردیمش بیمارستان
نامجون: ا.... ا. ت، چیزیت که نشده ها الان خوبی(نگران)
ا. ت: عا اره خوبم چیز خاسی نیست نگران نباش
تا کوکی گفت بیهوش شدم چشم غره رفتم بهش نامجون سریع اومد سمتم بغلم کرد و فهمیدم تهیونک خیلی عصبانی شده
(ببخشید تا اینجا اگه بگم حال روحی روانیم خثب نیست باورتون نمیشه لایک و کامنت بزارید)
(فصل دوم)
کوکی ماشین رو روشن کرد و راه افتادیم به سمت خونه نامجون، چند مین توراه بودیم بالاخره رسیدیم، استرس داشتم با نامجون دعوام نشه
ا. ت: عا مرسی بچه ها بیاید بریم داخل
تهیونگ: توکی من میام، کوکی، جیهوپ، پیاده بشید
جیهوپ: اما....
کوکی: بیا دیگه ناز نکن
جیهوپ: باشه بریم
در خونه رو زدم، اجوما در رو باز کذد، رفتم بغلش کردم و سلام کردم بهش
ا. ت: اجوما نامجون خونست
اجوما: اره دخترم خیلی عصبانیه دیر اومدی بیا تو، عا سلام اقا
کوکی، تهیونگ: سلام اجوما(باهم)
جیهوپ: سلام اجوما خوبید، ا.ت فک کنم کارت ساختس(خنده)
ا. ت: یاااااا هیچی نگو استرس نده به من
رفتم داخل دیدم نامجون نشسته پا تلوزیون و لش کرده رو مبل
ا. ت: اهم اهم(مثلا گلوشو صاف میکنه) سلام من اومدم خونهههههه(داد)
نامجون: عه به به ا. ت خوش اومدی شانست گف و اگر ن
تهیونگ: واگر ن چی...... میخای چکارش کنی هااا(با صدای بلند)
نامجون: عه پس شماهم اینجایین، ول کن توروخدا خابم میاد خستم کجا بودین تاحالا
کوکی: ا. ت حالش بد شد، بیهوش شد بردیمش بیمارستان
نامجون: ا.... ا. ت، چیزیت که نشده ها الان خوبی(نگران)
ا. ت: عا اره خوبم چیز خاسی نیست نگران نباش
تا کوکی گفت بیهوش شدم چشم غره رفتم بهش نامجون سریع اومد سمتم بغلم کرد و فهمیدم تهیونک خیلی عصبانی شده
(ببخشید تا اینجا اگه بگم حال روحی روانیم خثب نیست باورتون نمیشه لایک و کامنت بزارید)
۱۱۷.۶k
۰۸ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.