ارباب سالار🌸🔗
#اربابسالار🌸🔗
#پارت117
پوفی کشیدم و از جام بلند شدم اومدم برم که سما گفت؛
-حرفت نیمه تموم موند
سری تکون دادم و گفتم:
+تو وقت مناسب بهت میگم الان برم ببینم بابام چیکارم داره
سما سری تکون داد و اونم بلند شد و همراه من از اتاق رفتیم بیرون
به وسط های راهرو که رسیده بودیم مسیر سما از من جدا شد و اون به سمت پذیرایی رفت منم به سمت اتاق بابا
حدس می زدم که بابام چی قراره بهم بگه اما برای من هیچ اهمیتی نداره در هر صورت من فقط آهو رو میخوام
چند قدم جلوتر نرفته بودم که سما صدام کرد :
-سالار ؟؟
برگشتم سمتش سوالی نگاهش کردم که گفت:
+بعدا یعنی کی حرف می زنی؟؟
دلم براش می سوخت باید زودتر تکلیفشو مشخص می کردم
مامان چیزایی گفته بود که اون به من امیدوار شده بود
ولی نباید به من علاق مند باشه چون من واقعا دوسش ندارم و منم نمیخوام با احساساتش بازی کنم
#پارت117
پوفی کشیدم و از جام بلند شدم اومدم برم که سما گفت؛
-حرفت نیمه تموم موند
سری تکون دادم و گفتم:
+تو وقت مناسب بهت میگم الان برم ببینم بابام چیکارم داره
سما سری تکون داد و اونم بلند شد و همراه من از اتاق رفتیم بیرون
به وسط های راهرو که رسیده بودیم مسیر سما از من جدا شد و اون به سمت پذیرایی رفت منم به سمت اتاق بابا
حدس می زدم که بابام چی قراره بهم بگه اما برای من هیچ اهمیتی نداره در هر صورت من فقط آهو رو میخوام
چند قدم جلوتر نرفته بودم که سما صدام کرد :
-سالار ؟؟
برگشتم سمتش سوالی نگاهش کردم که گفت:
+بعدا یعنی کی حرف می زنی؟؟
دلم براش می سوخت باید زودتر تکلیفشو مشخص می کردم
مامان چیزایی گفته بود که اون به من امیدوار شده بود
ولی نباید به من علاق مند باشه چون من واقعا دوسش ندارم و منم نمیخوام با احساساتش بازی کنم
۲.۰k
۱۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.