بیمار سرتق💜🖇🫂
بیمار سرتق💜🖇🫂
پارت (¹)
اههههههههه امروزم مثل بقیه روزا خسته کننده بود
باید به کلی بیمار رسیدگی میکردم خیلی خسته کننده بود
باید با کلی بیمار سرو کله بزنی ولی من خیلی کارمو دوست دارم وقتی میبینم بیمارام حالشون خوب شده خیلی خوشحال میشم 😁
(نامجون=ن)
(هونگمین=ه)
ه:نامجوووووون نامجونننن کجایییییی؟؟
ن:بلههههههه چیههه چیکارم داری نمیزاری یزره استراحت کنم؟؟
ه:بلند شو بلند شو ببینم ی بیمار جدیدی داری
ن:اهههههههههه منه اون دکتر چان نیس بگو اون بیاد
ه:نهههههه اون رفته مرخصیییییی بدو بیا وضعیت اورژانسیه
ن: ایشششششش انگاری استراحت به ما نیومده
من جراح و دکتر قلب بودم الانم نمیدونم این بیمار چش شده
نامجون سری رفت که به بیمار رسیدگی کنه
پرستار: دکتر اومدید
ن: بله بگو ببینم چش شده و اسمش و مشخصاتش چیه ؟؟
پرستار: اسم بیمار نامکونگ هانا هست ۲۲ سالشه بیماری قلبی داره انگاری تو خونه حالش بد میشه برادرش میارتش اینجا
ن:سری ی نوار قلبی ازش بگیرین
پرستار: گرفتیم دکتر بفرمایید اصلا منظم نیست خیلی هم کنده جدا باید یکاری بکنیم
(حالا کارایی که دکترا انجام میدنو نامجون انجام داد چون من نمیدونستم ننوشتم)
ن:خب خطر به خیر گذشت فعلا ببرینش به بخش تا تصمیم بگیریم
پرستار: ولی برادرشون اتاق وی ای پی گرفدن اونجا ببریم؟؟
ن: بله ببرینش بعدا میام چک میکنم
پرستار: چشم دکتر
سوهو ویو:/
خیلی نگران هانا بودم اون تک خواهر من هست اگه ی چیزیش بشه چی؟
پدرم یکی از بزرگ ترین و مهمترین سهامدارای شرکت **هست مادر و پدرم اصلا به ما توجه نمیکنن فقط نیازهامونو برطرف میکنن هرچی لازم داشته باشیم میگیرن ولی چیزی بخوایم انجام بدن نه بابام دستیار شخصیشو میفرسته
امروزم چون دکتر خوانوادگیمو نبود ی دکتر جدید اومد بالا سرش امیدوارم دکتر خوبی باشه و بتونه برای همیشه بیماری خواهرمو خوب کنه
اون ناراحتی قلبی داره هر از گاهی حالش بد میشه اما ایندفه خیلی بد تر شده بود.
هانا ویو:/
وقتی به هوش اومدم پرستارو بالا سرم دیدم
هانا: ببخشید*با صدای اروم*
پرستار: بله بفرمایید
هانا: من چرا اینطوری شدم؟؟
پرستار: تو تونه دچار حمله قلبی شدین برادرتون رسوندنتون بیمارستان
پرستار اینو گفت که یکی وارد اتاق شد......
لایک:۱۵
کامنت:۲۰
🫂🖇💜
پارت (¹)
اههههههههه امروزم مثل بقیه روزا خسته کننده بود
باید به کلی بیمار رسیدگی میکردم خیلی خسته کننده بود
باید با کلی بیمار سرو کله بزنی ولی من خیلی کارمو دوست دارم وقتی میبینم بیمارام حالشون خوب شده خیلی خوشحال میشم 😁
(نامجون=ن)
(هونگمین=ه)
ه:نامجوووووون نامجونننن کجایییییی؟؟
ن:بلههههههه چیههه چیکارم داری نمیزاری یزره استراحت کنم؟؟
ه:بلند شو بلند شو ببینم ی بیمار جدیدی داری
ن:اهههههههههه منه اون دکتر چان نیس بگو اون بیاد
ه:نهههههه اون رفته مرخصیییییی بدو بیا وضعیت اورژانسیه
ن: ایشششششش انگاری استراحت به ما نیومده
من جراح و دکتر قلب بودم الانم نمیدونم این بیمار چش شده
نامجون سری رفت که به بیمار رسیدگی کنه
پرستار: دکتر اومدید
ن: بله بگو ببینم چش شده و اسمش و مشخصاتش چیه ؟؟
پرستار: اسم بیمار نامکونگ هانا هست ۲۲ سالشه بیماری قلبی داره انگاری تو خونه حالش بد میشه برادرش میارتش اینجا
ن:سری ی نوار قلبی ازش بگیرین
پرستار: گرفتیم دکتر بفرمایید اصلا منظم نیست خیلی هم کنده جدا باید یکاری بکنیم
(حالا کارایی که دکترا انجام میدنو نامجون انجام داد چون من نمیدونستم ننوشتم)
ن:خب خطر به خیر گذشت فعلا ببرینش به بخش تا تصمیم بگیریم
پرستار: ولی برادرشون اتاق وی ای پی گرفدن اونجا ببریم؟؟
ن: بله ببرینش بعدا میام چک میکنم
پرستار: چشم دکتر
سوهو ویو:/
خیلی نگران هانا بودم اون تک خواهر من هست اگه ی چیزیش بشه چی؟
پدرم یکی از بزرگ ترین و مهمترین سهامدارای شرکت **هست مادر و پدرم اصلا به ما توجه نمیکنن فقط نیازهامونو برطرف میکنن هرچی لازم داشته باشیم میگیرن ولی چیزی بخوایم انجام بدن نه بابام دستیار شخصیشو میفرسته
امروزم چون دکتر خوانوادگیمو نبود ی دکتر جدید اومد بالا سرش امیدوارم دکتر خوبی باشه و بتونه برای همیشه بیماری خواهرمو خوب کنه
اون ناراحتی قلبی داره هر از گاهی حالش بد میشه اما ایندفه خیلی بد تر شده بود.
هانا ویو:/
وقتی به هوش اومدم پرستارو بالا سرم دیدم
هانا: ببخشید*با صدای اروم*
پرستار: بله بفرمایید
هانا: من چرا اینطوری شدم؟؟
پرستار: تو تونه دچار حمله قلبی شدین برادرتون رسوندنتون بیمارستان
پرستار اینو گفت که یکی وارد اتاق شد......
لایک:۱۵
کامنت:۲۰
🫂🖇💜
۴۳.۶k
۱۹ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.