وقتی رئیست تبدیل ب ددیت میشه
#وقتی_رئیست_تبدیل_ب_ددیت_میشه
#part_15
ات: نه اصلا منظورم....(جونگکوک دستشو روی لبا//م گذاشت)
جونگکوک: تهیونگ نگاهش کن امشب باید ی درس حسابی بهش بدیم
تهیونگ: موافقم
ویو ات
دست جونگکوک هنوز روی لبا//م بود دستشو گاز گرفتم
جونگکوک: وحشی
ات: صبر کنید اصلا چرا برای خودتون تصمیم میگیرین به نظر منم...
جونگکوک: نظر تو مهم نیست اینجا فقط منو تهیونگ تصمیم میگیرم بعد برای گازی که گرفتی ی بلایی سرت میارم که فقط التماس کنی
ات: مثلا میخوای چیکار کنی؟
ویو ات
دیدم جونگکوک به تهیونگ نگاه کرد تهیونگ خنده کرد بعد جونگکوک منو بغ"ل کرد
ات: چیکار میکنی منو بزار پایین
جونگکوک: بیشتر التماس کن
ات: ولم کن
تهیونگ: جونگکوک یکم طاقت بیار امشب حسا،،،بی از،،،ش لذ،،،ت میبریم
جونگکوک: تا شب نمیتونم صبر کنم
تهیونگ: حق داری ولی طاقت بیار
ات: ولم کن
جونگکوک: ات فرار کنی...
ات: باشه فرار نمیکنم اگه هم فرار کنم تهیونگ منو پیدا میکنه
تهیونگ: خنده
ات: آره بخند
رفتیم پایین که دوستم رو دیدم رفتم سمتش
_ وای ات چطوری دختر
ات: خوبم تو چطوری
_ ات نمیخوای این دو پسر خوشتیپ رو معرفی کنی؟
ویو ات
تا میخواستم حرف بزنم تهیونگ حرف زد
تهیونگ: من کیم تهیونگم
جونگکوک: منم جئون جونگکوکم
_ خوشبختم منم دوست اتم
_ شیطون نگفتی دوست پسر داری اونم دو تا
ات: خب میخوای هر دو تا رو با خودت ببر من به هیچ کدوم احتیاج ندارم
ویو ات
جونگکوک و تهیونگ بد جوری منو نگاه کردن امشب کارم ساخته اس
تهکوک: عزیزم امشب....
#تهکوک #بی_تی_اس #رمان #فیک #جونگکوک #تهیونگ
بچه ها من ب قسمت های اص..ماتش رو ندارم
#part_15
ات: نه اصلا منظورم....(جونگکوک دستشو روی لبا//م گذاشت)
جونگکوک: تهیونگ نگاهش کن امشب باید ی درس حسابی بهش بدیم
تهیونگ: موافقم
ویو ات
دست جونگکوک هنوز روی لبا//م بود دستشو گاز گرفتم
جونگکوک: وحشی
ات: صبر کنید اصلا چرا برای خودتون تصمیم میگیرین به نظر منم...
جونگکوک: نظر تو مهم نیست اینجا فقط منو تهیونگ تصمیم میگیرم بعد برای گازی که گرفتی ی بلایی سرت میارم که فقط التماس کنی
ات: مثلا میخوای چیکار کنی؟
ویو ات
دیدم جونگکوک به تهیونگ نگاه کرد تهیونگ خنده کرد بعد جونگکوک منو بغ"ل کرد
ات: چیکار میکنی منو بزار پایین
جونگکوک: بیشتر التماس کن
ات: ولم کن
تهیونگ: جونگکوک یکم طاقت بیار امشب حسا،،،بی از،،،ش لذ،،،ت میبریم
جونگکوک: تا شب نمیتونم صبر کنم
تهیونگ: حق داری ولی طاقت بیار
ات: ولم کن
جونگکوک: ات فرار کنی...
ات: باشه فرار نمیکنم اگه هم فرار کنم تهیونگ منو پیدا میکنه
تهیونگ: خنده
ات: آره بخند
رفتیم پایین که دوستم رو دیدم رفتم سمتش
_ وای ات چطوری دختر
ات: خوبم تو چطوری
_ ات نمیخوای این دو پسر خوشتیپ رو معرفی کنی؟
ویو ات
تا میخواستم حرف بزنم تهیونگ حرف زد
تهیونگ: من کیم تهیونگم
جونگکوک: منم جئون جونگکوکم
_ خوشبختم منم دوست اتم
_ شیطون نگفتی دوست پسر داری اونم دو تا
ات: خب میخوای هر دو تا رو با خودت ببر من به هیچ کدوم احتیاج ندارم
ویو ات
جونگکوک و تهیونگ بد جوری منو نگاه کردن امشب کارم ساخته اس
تهکوک: عزیزم امشب....
#تهکوک #بی_تی_اس #رمان #فیک #جونگکوک #تهیونگ
بچه ها من ب قسمت های اص..ماتش رو ندارم
۱۶.۰k
۱۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.