پارتبیستموسه

#پارت‌بیستم‌‌و‌سه‌🎶🧷






پاشد و رفت طرفشو باهاش دست داد!

شاهان: تو کی اومدی؟؟؟

ارسلان: دیروز راه افتادم داداشم! دلم برات تنگ شده بود!

شاهان: خبر میدادی میومدم استقبالت!

ارسلان خندید و گف: میخواستم سوپرایزت کنم!

شاهان: چرت نگو!

ارسلان سمت من برگشت و گف: این خانوم زیبا کین؟ نمیخوای معرفی کنی معرفی‌کنی شاهان؟؟

با اخم گف: لازم نکرده بیا بریم کلی کار داریم!

ارسلان: من گرسنمه اول چیزی بخوریم بعد! لطفا!

شاهان رو ب من گف: ناهار آمادس؟؟؟

شونه بالا انداختم و گفتم: خوابیده بودم!

اخمش شدید شد و گف: تا ی ساعت دو مدل غذا بپز! سریع!

من: تو ی ساعت نیم رو همین بتونم درست کنم!

ارسلان از خنده قرمز شدع بود ولی صداشو درنمیاورد!

شاهان اومد طرفمو و دستمو گرفت و ب سمت آشپز خونه رفتیم!

شاهان: آدم دیدی داری اینقد مزه میریزی؟؟؟

من: ن معمولی رفتار میکنم!

شاهان: با من گستاخانه برخورد نکن!

من: اخلاقم همینه دوس نداری مجبور نیستی تحملم کنی!

شاهان: کاری نکن همین الان همینجا بکشمت!

پوزخندی زدم و گفتم: موفق باشی!

میخواس چیزی بگه ک ارسلان صداش زد و گف: شاهان ی دیقه بیا!

گف: برو دعا کن فقط دختره عوضی!

چشامو چپ کردم و اداشو درآوردم!

شاهان: اون چشاتم در میارم!

ی ویشگونی محکم از پهلوم گرف و محکمممم جیغ زدم!

ارسلان اومد و پرسید: چیشد؟؟؟
@Ekip_kera_sh
دیدگاه ها (۰)

#پارت‌بیستم‌‌و‌چهار🎶🧷شاهان: ب تو مربوط نیست برو پذیرایی منم ...

#پارت‌بیستم‌‌و‌پنج‌🎶🧷با ترس ب دستگاه کوچکی ک تو دستش بود خیر...

#پارت‌بیست‌ودوم🎶🧷دوس داشتم بکشمش!گردنم‌درد میکرد! نفسم تنگ ش...

#پارت‌بیستم‌‌ویکم🎶🧷من: بله شما درست میفرمایید ارباب! دیگ اصل...

رمان بغلی من پارت۱۰۹و۱۱۰و۱۱۱ ارسلان: لبخند خبیثی رو لبم نشست...

پارت هفتملنا :هیچیرفتم و یه نوشیدنی سفارش بدمیه پسر خوشگلی ب...

رمان بغلی من پارت ۱۱۵و۱۱۶و۱۱۷ارسلان :یه روز نشده ناز میشیدیا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط