پارتبیستودوم

#پارت‌بیست‌ودوم🎶🧷






دوس داشتم بکشمش!

گردنم‌درد میکرد! نفسم تنگ شده بود!

ظرفا رو شستم و رو صندلی غذا خوری نشستم و سرمو رو میز گذاشتم!

دلم برا تینا و مامان لک زدع بود!

دلم میخواس اونقدر جیغ بزنم ک بمیرم!

چن ساعت از اون موضوع گذشته بود و شاهان بیرون بود!

سرم خیلی درد میکرد! ی مسکن خوردم و سرمو با روسری محکم بستم!

ی شلوار کردی پیدا کردم و با تیشرت گشاد تنم کردم!

رو کاناپه های پذیرایی ولو شدم! چشامو بستم و ب آیندم فک کردم!

قراره چ اتفاقایی بیوفته!

قراره من چی بشم!

ینی الان مامانو تینا تو چ حالین؟

ب این چیزا فک میکردم ک کم کم چشام گرم شد و خوابم برد ! !

تو خواب بودم ک با سرفه کسی بیدار شدم!

چشامو باز کردم و با ی مرد جوونِ خندون مواجه شدم!

زود پاشدم و ایستادم!

مرد: سلام خانوم کوچولو؟ جناب اشراف زاده هستن؟

من: عم سلام! نمیدونم!

زود دویدم تو اتاقم! واقعااااا سرو وعضم داغون بود!

لباسامو عوض کردم و ی شال انداختم رو سرم و رفتم پایین!

رو کاناپه نشسته بود و سرش تو گوشی بود!

رفتم و دوباره سلام دادم! با لبخند جواب داد!

براش چایی آوردم!

مرد: شما چیه شاهان میشین؟

من: هیچ چیش!

مرد: عه ! پس‌اینجا چیکار میکنی؟؟؟‌ اکثرا هیچ دختری با شاهان تو ی خونه زندگی نمیکنه!

من: نمیدونم! از خودش بپرسید!

مرد: ازش میترسی؟؟؟

من: میشه اینقدر سوال نپرسید؟؟؟

مرد: خیلی با مزه ای بخدا!

تو همین هین شاهان وارد خونه شد و گف: ارسلان؟
@Ekip_kera_sh
دیدگاه ها (۰)

#پارت‌بیستم‌‌و‌سه‌🎶🧷پاشد و رفت طرفشو باهاش دست داد!شاهان: تو...

#پارت‌بیستم‌‌و‌چهار🎶🧷شاهان: ب تو مربوط نیست برو پذیرایی منم ...

#پارت‌بیستم‌‌ویکم🎶🧷من: بله شما درست میفرمایید ارباب! دیگ اصل...

#پارت‌بیستم‌🎶🧷مث هیولا ها‌ میدوید!واقعا دیگ داشتم میترسیدم ا...

#𝐖𝐡𝐲_𝐡𝐢𝐦𝐏𝐚𝐫𝐭:𝟕𝟔سرم بدجور درد میکرد آروم چشامو باز کردم و با ...

نام فیک:عشق مخفیPart: 8ویو ات*چشامو مالوندم*ات. اه بازم مدرس...

نام فیک: عشق مخفیPart: 31ویو ات*ات. چیزی نیست*ارومجی. مطمئنی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط