پارتبیستمویکم

#پارت‌بیستم‌‌ویکم🎶🧷






من: بله شما درست میفرمایید ارباب! دیگ اصلا باهاتون حرف نمیزنم!

شاهان: من نگفتم حرف نزن گفتم مراقب حرفات باش! بعدشم حرف نزنی ک خیلی بهتر... !!

اخم کردم و رفتم آشپزخونه و ی لیوان آبو ی نفسه خوردم!

ب کابینت تکیه دادم! شاهان هم دو رو بود هم بیشعور هم بداخلاق !!

بعد ۱۵ دیقه تخم مرغ رو همون جوری اورد گذاشت تو سینک و آبو روش باز کرد!

دوس دارم تک تک موهاشو از اون کله بی ریختش بکنمممم!

یهو شاهان گف: فقط همینم مونده بود!

با تعجب نگاش کردم !

ب موهاش اشاره کرده و گف: بیای موهامو بکنی !

ای خااااعک بر سرت تمنا باز باصدا فکر کردی!!!

شونه بالا انداختم!

ی چایی واس خودم ریختم!

شاهان: یکیم برا من بریز!

چشم غره ای رفتم یکی خییییلییییی کمررررنگ واسش ریختم!

ی تای آبروشو بالا انداخت بالا و گف: این چاییه یا شاشه مرغه؟؟؟

من: ایش اح چندش!

شاهان: ها چیه؟؟ نگو ک تاحالا شاش مرغ ننوشیدی!!!!؟

با حیرت پرسیدم: مگگگگ توووو نوشیدیییی؟

شاهان شونه بالا انداخت و گف: مگ‌گفتم نوشیدم؟؟؟

من: ایسگا کردی؟ مریضی؟؟

شاهان: زر نزن چایی بریز!

رو ب روش ایستادم و گفتم: میدونی چیه؟ ازت خیلییییی متنفرم!!!

شاهان: چیزی جدیدی نیس خیلیا ازم متنفرن!

من: پس بدون چ آدم ب درد نخوری هستی!

یهو ی طرف صورتم داغ شد!

شاهان: این آخرین اخطارم بود! مراقب حرفات باش!

با بغض نگاش کردم و گفتم: خیلی مشتاقم ببینم مادر این مرد ک بلد نیس با ی دختر چطور رفتار کنه چجوریه!؟

یهو گردنمو چسبید و فشار داد و گف: دیگ اسم مادرمو ب اون زبون کثیفت بیاری مطمئن باش با هم دستام میکشمت!

دو قطره اشک از چشام سرازیر شد و چیزی نگفتم!

ولم کرد وبعد کوبیدن لیوان چایی آشپز خونه رو ترک کرد!
@Ekip_kera_sh
دیدگاه ها (۱)

#پارت‌بیست‌ودوم🎶🧷دوس داشتم بکشمش!گردنم‌درد میکرد! نفسم تنگ ش...

#پارت‌بیستم‌‌و‌سه‌🎶🧷پاشد و رفت طرفشو باهاش دست داد!شاهان: تو...

#پارت‌بیستم‌🎶🧷مث هیولا ها‌ میدوید!واقعا دیگ داشتم میترسیدم ا...

#پارت‌نوزدهم‌🎶🧷مث دیوونه ها پاشد و نشست!دستی ب صورتش کشید!هن...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۴۵

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط