رمان فیک‹اگر نبودی›💜🌙
رمان فیک‹اگر نبودی›💜🌙
پارت¹⁰⁴
⊱⋅ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ⋅⊰
تفنگمو محکم جلوم گرفتم.
من: همونجور که تو میخوای انتقام بگیری..منم انتقام میگیرم..!
رزان: بیا ببینیم..کدوممون برنده میشه؟
با خشم توی چشمای شیطانیش زل زدم..
ازش متنفرم..
که جین و جینا رو ازم گرفت..
این همه بلا سرم اورد..
یه نفس عمیق کشیدم و چشمامو بستم..
همزمان ماشه رو کشیدیم که صدای تفنگامون توی فضا پخش شد..
چشمامو باز کردم..
یه جنازه روبه روم بود..
تیرم محکم خورده بود توی مغزش..
تفنگ از دستم افتاد..
من..ادم کشتم؟
نمیدونم چرا..ولی بغض کرده نشستم روی زمین و جنازشو توی بغلم گرفتم..
این دختر همه زندگیمو ازم گرفت..
ولی من چطوری یادم بره چطور مواقعی که ناراحت بودم دلداریم میداد و بهم امید میداد؟
این همون رزانه مهربونه؟
همون رفیق من؟
از خودم جداش کردم..
واسه کسی که زندگیمو داغون کرده لیاقت نداره گریه کنم..
بالاخره انتقاممو گرفتم..
انتقام مرگ جین و جینا رو..
خوب بخوابید عزیزای دلم..
صدای آژیر پلیس میومد.
از دور چند نفر و دیدم.
اما بدنم عمون نداد و افتادم زمین..
دستمو گذاشتم روی قلبم..
تیر رزان خورده بود توی قلبم..
لبخندی زدم..خوشحالم که الان دارم میمیرم..
صدای داد یکی مدام میومد..
اومد بالای سرم.
چشمامو باز کردم..
سوکجین؟
من:حالا..که دارم میمیرم اومدی پیشم؟
منو گرفت بغل.
جین:چییی میگییی..تیر خوردی جیسوووو..
میدونستم این یه رویاست..
جین من نمیتونه زنده باشه..
دستمو بردم و گذاشتم روی صورتش قشنگش..
من: میخوام چیزی بهت بگم که تا حالا نگفتم..
جین: هیسسس..داری خون از دست میدی..
چشماش اشکی بود..
هه..یه ادم غیر واقعی و گریع؟
من: خیلی خیلی..عاشقتم سوکجینم..
اشکم تا پایین صورتم رفت..
دستم افتاد..
و دیگه چشمام اجازه نداد جین و ببینم..
پارت¹⁰⁴
⊱⋅ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ⋅⊰
تفنگمو محکم جلوم گرفتم.
من: همونجور که تو میخوای انتقام بگیری..منم انتقام میگیرم..!
رزان: بیا ببینیم..کدوممون برنده میشه؟
با خشم توی چشمای شیطانیش زل زدم..
ازش متنفرم..
که جین و جینا رو ازم گرفت..
این همه بلا سرم اورد..
یه نفس عمیق کشیدم و چشمامو بستم..
همزمان ماشه رو کشیدیم که صدای تفنگامون توی فضا پخش شد..
چشمامو باز کردم..
یه جنازه روبه روم بود..
تیرم محکم خورده بود توی مغزش..
تفنگ از دستم افتاد..
من..ادم کشتم؟
نمیدونم چرا..ولی بغض کرده نشستم روی زمین و جنازشو توی بغلم گرفتم..
این دختر همه زندگیمو ازم گرفت..
ولی من چطوری یادم بره چطور مواقعی که ناراحت بودم دلداریم میداد و بهم امید میداد؟
این همون رزانه مهربونه؟
همون رفیق من؟
از خودم جداش کردم..
واسه کسی که زندگیمو داغون کرده لیاقت نداره گریه کنم..
بالاخره انتقاممو گرفتم..
انتقام مرگ جین و جینا رو..
خوب بخوابید عزیزای دلم..
صدای آژیر پلیس میومد.
از دور چند نفر و دیدم.
اما بدنم عمون نداد و افتادم زمین..
دستمو گذاشتم روی قلبم..
تیر رزان خورده بود توی قلبم..
لبخندی زدم..خوشحالم که الان دارم میمیرم..
صدای داد یکی مدام میومد..
اومد بالای سرم.
چشمامو باز کردم..
سوکجین؟
من:حالا..که دارم میمیرم اومدی پیشم؟
منو گرفت بغل.
جین:چییی میگییی..تیر خوردی جیسوووو..
میدونستم این یه رویاست..
جین من نمیتونه زنده باشه..
دستمو بردم و گذاشتم روی صورتش قشنگش..
من: میخوام چیزی بهت بگم که تا حالا نگفتم..
جین: هیسسس..داری خون از دست میدی..
چشماش اشکی بود..
هه..یه ادم غیر واقعی و گریع؟
من: خیلی خیلی..عاشقتم سوکجینم..
اشکم تا پایین صورتم رفت..
دستم افتاد..
و دیگه چشمام اجازه نداد جین و ببینم..
۳.۰k
۲۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.