عضو هشتم
عضو هشتم
پارت یک
وقتی خواهر جونگ کوکی و تهیونگ عاشقت میشه ....
ات:جونگ کوکا بدش به من گشنمه
جونگ کوک: گشنته؟
ات: آره
جونگ کوک:بیا اینو بخور
ات: خیلی بیشعوری
جونگکوک:نه که تو خیلی باشعوری
(دعواشون ادامه داره)
یک ساعت بعد
جین: بسه دیگه سر درد گرفتم ات بسه (بلند)
تهیونگ:چرا به ات چیز میگی باید به جونگ کوک بگی
جونگ کوک:وا چرا به من
ات:معلومه که باید به تو چیز بگه
جونگ کوک:براچی.
جین:ترو خدا شروع نکنید دوباره
جیمین:بیاین فیلم ترسناک دانلود کردم ببینیم
ات:نه نه فیلم ترسناک نه (بچمون خیلی ترسوعه)
شوگا:وا براچی؟
ات:براچی و زهر مار خب من میترسم
تهیونگ:بیا پیش من بشین
بلاخره ات راضی شد پیش تهیونگ بشینه و فیلم رو ببینه
از زبون تهیونگ
وسطای فیلم بودیم و هی داشت ترسناک تر میشد ات هم هی میومد و بغلم میکردی یا وقتایی که خیلی ترسناک میشد سرشو تو سینم قایم میکرد و من با هرکارش تپش قلبم بیشتر میشد خب لامصب من عاشقتم چرا باید این کارو با قلبم بکنی
دو ساعت بعد
بلاخره فیلم بعد از دوساعت تموم شد همه خوشحال شدن اما من برعکس ناراحت شدم 🥲
جیهوپ:خب فیلم خوبی بود بریم بخوابیم
همه:بریم
همه رفتن به جز من و ات و جونگ کوک
جونگکوک:ات تو نمی خوابی؟
ات:چ..چرا یکم دیگه میرم
جونگکوک:میخوای شب پیشت بخوابم؟
ات:نه ...نه نمیخواد مرسی
جونگکوک:باشه پس شب بخیر
تهیونگ و ات:شب بخیر
ات:تو نمی خوابی؟
تهیونگ: راستش نه خوابم نمی یاد
ات: آهان باشه من رفتم بخوابم
تهیونگ:باشه برو شب بخیر
ات:شب بخیر
دو قدم برداشت و وایساد
ات:میگما
تهیونگ:بله
ات:امممم میشه
تهیونگ:میشه چی ؟
ات میشه با من قرا...
تهیونگ:قرا؟
ات:نه هیچی ولش کن
تهیونگ:بگو دیگه
ات:میشه تا دم اتاقم بیای؟
تهیونگ:مطمعنی همینو میخواستی بگی؟
ات:آره آره همینو میخواستم بگم (لبخند ضایع)
تهیونگ:باشه بریم
رسیدیم دم اتاق اما ات همش میخواست یه چیزی بهم بگه اما نمی گفت
تهیونگ:ات چیزی شده؟
ات:نه براچی ؟
تهیونگ: آخه هی میخوای یه چیزی رو بهم بگی اما نمیگی
ات:نه نه چیزی نشده همچی گل و بلبله
تهیونگ:امیدوارم......همیشه بهت حسودیم میشه
ات:وا براچی (خنده)
تهیونگ: آخه اتاقت یه بالکن خیلی قشنگ داره که شبا از توش قشنگ ماه معلومه
ات: خب توهم از این به بعد بیا تو اتاقم
تهیونگ:چی؟
پارت یک
وقتی خواهر جونگ کوکی و تهیونگ عاشقت میشه ....
ات:جونگ کوکا بدش به من گشنمه
جونگ کوک: گشنته؟
ات: آره
جونگ کوک:بیا اینو بخور
ات: خیلی بیشعوری
جونگکوک:نه که تو خیلی باشعوری
(دعواشون ادامه داره)
یک ساعت بعد
جین: بسه دیگه سر درد گرفتم ات بسه (بلند)
تهیونگ:چرا به ات چیز میگی باید به جونگ کوک بگی
جونگ کوک:وا چرا به من
ات:معلومه که باید به تو چیز بگه
جونگ کوک:براچی.
جین:ترو خدا شروع نکنید دوباره
جیمین:بیاین فیلم ترسناک دانلود کردم ببینیم
ات:نه نه فیلم ترسناک نه (بچمون خیلی ترسوعه)
شوگا:وا براچی؟
ات:براچی و زهر مار خب من میترسم
تهیونگ:بیا پیش من بشین
بلاخره ات راضی شد پیش تهیونگ بشینه و فیلم رو ببینه
از زبون تهیونگ
وسطای فیلم بودیم و هی داشت ترسناک تر میشد ات هم هی میومد و بغلم میکردی یا وقتایی که خیلی ترسناک میشد سرشو تو سینم قایم میکرد و من با هرکارش تپش قلبم بیشتر میشد خب لامصب من عاشقتم چرا باید این کارو با قلبم بکنی
دو ساعت بعد
بلاخره فیلم بعد از دوساعت تموم شد همه خوشحال شدن اما من برعکس ناراحت شدم 🥲
جیهوپ:خب فیلم خوبی بود بریم بخوابیم
همه:بریم
همه رفتن به جز من و ات و جونگ کوک
جونگکوک:ات تو نمی خوابی؟
ات:چ..چرا یکم دیگه میرم
جونگکوک:میخوای شب پیشت بخوابم؟
ات:نه ...نه نمیخواد مرسی
جونگکوک:باشه پس شب بخیر
تهیونگ و ات:شب بخیر
ات:تو نمی خوابی؟
تهیونگ: راستش نه خوابم نمی یاد
ات: آهان باشه من رفتم بخوابم
تهیونگ:باشه برو شب بخیر
ات:شب بخیر
دو قدم برداشت و وایساد
ات:میگما
تهیونگ:بله
ات:امممم میشه
تهیونگ:میشه چی ؟
ات میشه با من قرا...
تهیونگ:قرا؟
ات:نه هیچی ولش کن
تهیونگ:بگو دیگه
ات:میشه تا دم اتاقم بیای؟
تهیونگ:مطمعنی همینو میخواستی بگی؟
ات:آره آره همینو میخواستم بگم (لبخند ضایع)
تهیونگ:باشه بریم
رسیدیم دم اتاق اما ات همش میخواست یه چیزی بهم بگه اما نمی گفت
تهیونگ:ات چیزی شده؟
ات:نه براچی ؟
تهیونگ: آخه هی میخوای یه چیزی رو بهم بگی اما نمیگی
ات:نه نه چیزی نشده همچی گل و بلبله
تهیونگ:امیدوارم......همیشه بهت حسودیم میشه
ات:وا براچی (خنده)
تهیونگ: آخه اتاقت یه بالکن خیلی قشنگ داره که شبا از توش قشنگ ماه معلومه
ات: خب توهم از این به بعد بیا تو اتاقم
تهیونگ:چی؟
۷.۶k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.