🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#خان_زاده #پارت61 #جلد_دوم
استرس و اضطرابی که امروز کشیده بودم توی عمرم تجربه نکرده بودم این زن کاملا واضح منو با دخترم تهدید کرده بود و من دیگه نمی تونستم بیصدا بشینم منتظر بودم تا اهورا به خونه برگرده که همه اتفاقات امروز و براش توضیح بدم چندباری زنگ زده بود و ازم پرسیده بود که امروز چه اتفاقی افتاده اما من ازش خواسته بودم تا وقتی که به خونه برگرده چیزی از من نپرسه.
و اون گفته بود خیلی زود خودش رو بخونه میرسونه میدونستم از نگرانی خیلی زود به خونه میاد و همینطور هم شد با اومدنش مونس و توی اتاقش تنها گذاشتم و پیشه اهورا برگشتم رنگ به صورت نداشتم از ترس رنگ رنگ پریده و خیلی ترسیده به نظر می رسیدم اهورا این خیلی خوب تشخیص داد دستم و توی دستش گرفت و پرسید
_ چی شده آیلین ؟
حالت خوبه !چه اتفاقی افتاده خیلی رنگت پریده؟
چرا توضیح ندادی که چی شده؟
دستشو کشیدم روی مبل نشوندم روبهش گفتم
خوب به حرفام گوش کن اهورا اون زن کیمیا دیروز بهم زنگ زده بود.
اون خبر داره که ما داریم چیکار میکنیم دیروز بهم گفت هر کاری هم بکنم بالاخره اون سد راهم میشه و تورو از من میگیره دلم می خواست به حرفاش اعتنایی نکنم اما وقتی امروز دخترم توی پاساژ گم شد و من مونس و دست توی دست کیمیا پیدا کردم واقعا دنیا دور سرم چرخید....
اما این همه ماجرا نبود وقتی کیمیا بهم گفت مواظب دخترم باشم چون امکان داره یه روزی گم بشه و دیگه پیدا نشه من دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم این یه تهدید واضح بود برامون.
اخه درد این ادم چیه؟
چی از زندگیمون میخواد؟
از همه زندگی ما خبر داره از کجا میدونه که ما میخوایم بچه دار بشیم؟
از کجا میدونه که میریم پیش دکتر؟
واقعاً دیگه دارم ازش میترسم امروز دختر منو تهدید کرد اهورا...
منو با دخترم تهدید کرد میفهمی یعنی چی ؟
اهورا که از شنیدن این حرف ها شوکه شده بود کمی به دیوار روبرو خیره شده مثل برق گرفته ها از جا پرید و شروع کرد به داد و بیداد کردن.
_ میکشمش زنیکه ی عوضی رو...
فکر کنم سرش به تنش زیادی کرده که داره همچین غلطی میکنه!
#تصاویر_پس #هنری #فردوس_برین #wallpaper #عاشقانه #عکس_نوشته #FANDOGHI #هنر_عکاسی #مرگ_بر_کرونا👊 #رمضان_کریم🌙🌹🍃 #جذاب
#خان_زاده #پارت61 #جلد_دوم
استرس و اضطرابی که امروز کشیده بودم توی عمرم تجربه نکرده بودم این زن کاملا واضح منو با دخترم تهدید کرده بود و من دیگه نمی تونستم بیصدا بشینم منتظر بودم تا اهورا به خونه برگرده که همه اتفاقات امروز و براش توضیح بدم چندباری زنگ زده بود و ازم پرسیده بود که امروز چه اتفاقی افتاده اما من ازش خواسته بودم تا وقتی که به خونه برگرده چیزی از من نپرسه.
و اون گفته بود خیلی زود خودش رو بخونه میرسونه میدونستم از نگرانی خیلی زود به خونه میاد و همینطور هم شد با اومدنش مونس و توی اتاقش تنها گذاشتم و پیشه اهورا برگشتم رنگ به صورت نداشتم از ترس رنگ رنگ پریده و خیلی ترسیده به نظر می رسیدم اهورا این خیلی خوب تشخیص داد دستم و توی دستش گرفت و پرسید
_ چی شده آیلین ؟
حالت خوبه !چه اتفاقی افتاده خیلی رنگت پریده؟
چرا توضیح ندادی که چی شده؟
دستشو کشیدم روی مبل نشوندم روبهش گفتم
خوب به حرفام گوش کن اهورا اون زن کیمیا دیروز بهم زنگ زده بود.
اون خبر داره که ما داریم چیکار میکنیم دیروز بهم گفت هر کاری هم بکنم بالاخره اون سد راهم میشه و تورو از من میگیره دلم می خواست به حرفاش اعتنایی نکنم اما وقتی امروز دخترم توی پاساژ گم شد و من مونس و دست توی دست کیمیا پیدا کردم واقعا دنیا دور سرم چرخید....
اما این همه ماجرا نبود وقتی کیمیا بهم گفت مواظب دخترم باشم چون امکان داره یه روزی گم بشه و دیگه پیدا نشه من دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم این یه تهدید واضح بود برامون.
اخه درد این ادم چیه؟
چی از زندگیمون میخواد؟
از همه زندگی ما خبر داره از کجا میدونه که ما میخوایم بچه دار بشیم؟
از کجا میدونه که میریم پیش دکتر؟
واقعاً دیگه دارم ازش میترسم امروز دختر منو تهدید کرد اهورا...
منو با دخترم تهدید کرد میفهمی یعنی چی ؟
اهورا که از شنیدن این حرف ها شوکه شده بود کمی به دیوار روبرو خیره شده مثل برق گرفته ها از جا پرید و شروع کرد به داد و بیداد کردن.
_ میکشمش زنیکه ی عوضی رو...
فکر کنم سرش به تنش زیادی کرده که داره همچین غلطی میکنه!
#تصاویر_پس #هنری #فردوس_برین #wallpaper #عاشقانه #عکس_نوشته #FANDOGHI #هنر_عکاسی #مرگ_بر_کرونا👊 #رمضان_کریم🌙🌹🍃 #جذاب
۸.۱k
۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.