تقاص عشق

« تقاص عشق »
پارت ۵۸

هوا تاریک شده بود جیمین
جیمین رسید به عمارت از ماشین پیاده شد و دینا رو بغل کرد و سمته سالن رفت
وارده سالن شد مادر جیمین اونجی و جانگ هی میشه نشسته بود اونجی وقتی جیمین رو دید از رویه مبل بلند شد و اومد سمت اش
اونجی : خوش اومدین
جیمین : خیلی ممنونم
اونجی : دینا رو بده به من
جیمین : باشه
جیمین دینا رو داد به اونجی خود اش رفت روبه مبل نشست
اونجی درحالی که دینا تویه بغل اش بود رفت سمته اتاق دینا
م/ج : چه خبر پسرم این روز ها اصلا نمیایی عمارت
جیمین : یکم کارا زیاده
جانگ هی : وقتی هم کار داری هم بچه به فرزندی میگیری همین میشه
جیمین : جانگ هی نگفتم درمورد این موضوع نمی‌خواستم چیزی بگید
جانگ هی : اما هیونگ من چجوری جواب دوست هامو بدم میگن چرا داداشت یه بچه به فرزندی گرفته میگن نکنه بچه خودش بوده اونم بچه نا*مشروع
جیمین : جانگ هی این موضوع هیچ ربطی به تو نداره باشه داداشی
جانگ هی : اوفففف
جیمین : مادرجان من میرم اتاقم
م/ج : برو پسرم یکم استراحت کن
جیمین : چشم
جیمین از رویه مبل بلند شد و سمته اتاق اش رفت

ات به عمارتش رفت و با خسته گی به سالن رفت خانواده اش تویه سالن بودن آن سمتشون رفت و با بی حوصلگی گفت
ات : سلام به همه
یونگی : اومدی بیا بشین
ات : نه یکم خستم میرم اتاقم
یونگی از رویه مبل بلند شد و آمد سمته ات و بوسه رویه پیشانی آن گذاشت
یونگی : برو اتاقت و یکم استراحت کن انقدرم خودتو خسته نکن
ات : باشه هیونگ
ات سمته اتاق اش رفت و وارده اتاقش شد دره کمد را باز کرد حوصله ای نداشت یه لباس ساده ای ازش برداشت و سمته حمام رفت
اسلاید ۲ لباس ات
بعد از در آوردن لباس اش زیره دوش ایستاد
احساسی بدی داشت فکر میکرد جیمین نمی‌خواد باهاش باشه فکر میکرد کاره زوره اما اون جیمین رو از آخه دلش دوست داشت بدون اون نفس کشیدن واسش راحت نبود اما جیمین چی اونم اینجوری بود
بعد از چند مین از حمام آمد بیرون جلوی آینه ایستاد و موهایش را خشک کرد آستین هاشو بالا زد و بی حوصله رفت رویه تخت نشست
دره اتاق اش زده شد و یونگی وارده اتاق شد ..
دیدگاه ها (۱۱)

« تقاص عشق »پارت ۵۹یونگی به سمته ات آمد و کنارش رویه تخت نشس...

« تقاص عشق »پارت ۶۰جیمین خیلی سریع به بیمارستان سئول رسید دی...

« تقاص عشق »پارت ۵۷یه چیز دیگه هم هست در این درخت ها سنجاب ه...

« تقاص عشق »پارت ۵۶همه بچه ها آماده بودن تا برن داخل جنگل دی...

گناهکار ) ۵۶ part ماشین داخل عمارت پارک جیمین ایستاد یون بیو...

جیمین فیک زندگی پارت ۱۰۹#

( گناهکار ) 57 part یون بیول روی تختش نشست و دلخور گفت یون ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط