دخترباز

#دختر_باز #3

+چیی.ی.ی
&همین ک شنیدی...
+باشه قبوله. باهاش ازدواج میکنم ولی شرط های خودمو دارم
ابرویی بالا انداخت و گفت
&شرط؟ چ شرطی؟
+باید یه خونه جدا واسم بگیرید من با این تو یه خونه زندگی نمیکنم و میخوام ادامه تحصیل بدم و(نگاهی به کوک انداخت و ادامه داد) این یکی رو به خودش میگم
_خانم شرطم میزاره😒
& تو یه خونه زندگی می‌کنید تا حالا دیدی زن و شوهر جدا زنگی کنن؟ شرط دومت قبوله
+پس نباید کاری ب کارم داشته باشه
&باشه فردا برید خرید پس فردا مراسم عروسی رو برگزار می‌کنیم
+_چییییی پس فردااااا؟
&حرفی نشنوم همین ک گفتم.
&شب اینجا می مونید ک فردا صبح برید خرید
تا کوک و لونا خواستن حرفی بزنن ادامه داد
&حرفی نباشه حالا هم برید بخوابید..لینا؟ (لینا خدمتکار ل)
ل. ب. بله ارباب
& کوک و لونا رو ببر اتاقشون
ل. چشم
لینا لونا و کوک رو به سمت پله ها هدایت کرد و اتاق رو نشونشون داد و سریع رفت. لونا سریع در اتاق و باز کرد و وارد اتاق شد...بعد نیم ساعت کوک هم وارد اتاق شد
+ تو کجا میای؟
_ گفتن باید تو یه اتاق باشیم🙄
+چیییییی(جیغ)
_چته کر شدم
+ ایششش این گاو باید با من تو یه اتاق باشه؟(آروم) و سمت کمد لباس رفت
_شنیدمم
+ گفتم ک بشنوی
_اگه میخواستی بشنوم بلند میگفتی (خودش رو روی تخت پرت کرد)

لونا در کمد رو باز کرد و نگاهی به لباس های تو کمد کرد همه اشون پسرونه بود و جدا از اون خیلی بزرگ و گشاد طوری ک اگه میپوشید داخلش ن گم میشد انقد گشت تا بلاخره یه لباس ک از همه کوچیک تر بود رو پیدا کرد وارد حموم شد و لباس رو پوشید انقد لباس واسش بزرگ بود ک تا روی زانو هاش اومده
اسلاید 2 لباسی که لونا پوشید(شروالک رو نپوشیده چون تی شرت بلنده) (بچه هه این لونا خیلی ریزه میزه اس ولی ضرب المثلی گفته که...فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه😂)
اسلاید 3 لباس تو خونگی کوک
بچه ها وقتی که لونا تو حموم داشته لباس عوض میکرده کوک هم لباساشو عوض میکنه
ادامه دارد...
دیدگاه ها (۰)

#دختر_باز #4از حموم بیرون اومد+تو رو کاناپه بخاب_خودت رو کان...

#دختر_باز #5&شما رو زمین خوابیدیت؟+ما؟ انگار که آره!&حاضر شی...

#دختر_باز #2با صدای بلند گفت +اینجا ک دیوار نداشتتتتسرش رو ب...

#دختر_باز #1 سرنوشتش سیاه بود از نحسیش داخل خاندان جئون گرف...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۳۸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط