عشق حاضر جواب منp84

خوب این موضوع تقریبا واسه دوسال پیش روزی که اولین بار میا رو دیدم (اسم بلد نیستم)! خب من هیچ نظری‬ ‫روش نداشتم بیشتر اون خودشو بهم میچسبوند! از رفتارای سبکشو طرز لباس پوشیدنش خوشم‬ ‫نمیومد!‬
‫ولی بعد چند وقت خود به خود احساس کردم بهش علاقه دارم!میدونی نمیتونستم ازش دور باشم!‬
‫علاقمند شدنم بهش همیشه بیشتر از قبل میشد ... اونم به من علاقه داشت ... هر دومون خیلی باهم خوب‬ ‫بودیم ... البته دعواهامونم زیاد بود ولی بازم باهم کنار میومدیم! تا اینکه به مدت یه ماه با خانوادش‬ ‫رفت کانادا تو اون مدت خیلی اذیت شدم ... دلم واسش تنگ شده بود! ولی وقتی برگشت ...‬
‫دیگه اون میا سابق نبود ... تغییر کرده بود! خیلی راحت به من گفت که دیگه نمیخواد باهام باشه‬ ‫خیلی راحت تر منو ول کردو رفت! خیلی راحت ...‬
‫دوباره چشاش غصه دار شد! این چهره ی ناراحتش اذیتم میکرد! شیر کاکائوشو باز کردم جلو‬ ‫گرفتم اروم گفتم:‬
‫- خب حالا بیا اینو بخور شلیل جون! خودم میرم برات خواستگاری!‬
‫چهرش دوباره رنگه شیطنت گرفت بعد از گرفتن شیر کاکائو از دستم بهم گفت:‬
‫- سعی نکن منو بپیچونی!‬
‫گنگ نگاش کردم و گفتم:‬
‫- چی رو نپیچونم؟‬
‫- دلیل گریه اون دفعت چی بود؟‬
‫سرمو انداختم پایین بعد از چند لحظه گفتم:‬
‫- بخاطر یه ادمه بی معرفت!‬
‫سرمو اووردم بالا که با نگاه متفکرش مواجه شدم! چشاشو ریز کردو گفت:‬
‫- و اون ادمه بی معرفت کی بود؟‬
‫یه پرده نازک از اشک جلوی دیدمو گرفت ... اروم گفتم:‬
‫- پسر داییم!‬
‫نمیدونستم چرا دارم این حرفا رو بهش میزنم فقط احساس میکردم میتونم با حرف زدن باهاش‬ ‫ارامش بگیرم ...‬
‫- از بچگی باهاش بزرگ شدم ... همه لحظه های شیرین زندگیم ... با اون بود ... خیلی باهم خوب‬ ‫بودیم ... تا اینکه احساس کردم عاشقش شدم ... بهش وابسته شدم ... و همش ... وهمشم‬ ‫تقصیر جیهوپ بود ...‬
‫بغض راه گلوم بست ... با سختی ادامه دادم:‬
‫- دقیقا همون زمان که همچین حسی بهش پیدا کردم ... رفت!‬
دیدگاه ها (۰)

عشق حاضر جواب منp85

عشق حاضر جواب منp86

عشق حاضر جواب منp83

عشق حاضر جواب منp82

شوهر دو روزه. پارت۸۲

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۴۲

{مافیای من}{پارت ۶}ویو تهیونگ # بعد کلی حرف زدن با یونگی بلن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط