• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
#part37
#paniz
با استرس طول اتاق رو متر میکردم منتظر بودم همه بخابن برم اتاق رضا
چیکار کنم مگه دسته خودمه
بعدشم اون بدون اجازه ی من ازم عکس گرف
تا اون عکسو نبینم چه جوری افتادم شبم رو نمیتونم روز کنم
نگاهی به ساعت دیواری کردم ساعت 3 و نیم رو نشون میداد
پانیذ:همینم خوبه
از اتاق اومدم بیرون پاورچین پاورچین رفتم اتاق رضا
خاب بود با بالا تنه ی برهنه سری به تاسف تکون دادم
حداقل به خودش زحمت پیرهن پوشیدن هم نداده
نگاهی گذرایی به اتاق کردم تا بلکه گوشی رو پیدا کنم
همه جا رو گشتم نبودش چشمم خورد به میز که اونجا گذاشتم
پوزخنده ای زدم
پانیذ:حداقل به خودش زحمت نداده که یکم گوشی رو قایمی چیزی کنه
گوشی رو برداشتم روشنش کردم
با چیزی که دیدم بادم خابید و لب و لوچه ام اویزون شد
پانیذ:اینکه قفل داره
که یه دفعه دستی دور کمرم حلقه شد و چونه اش رو گذاشت رو شونم
رضا:اومم فک کردی راه رو برات باز میزارمم رز وحشیی
هینی از ترس کشیدم و نفسم حبس شد تو سینه ام
پانیذ:بیداری (ترس)
رضا :نترس رز وحشی عکس خوبی افتاده
بر اینکه یکم خرش کنم عاجز و مظلوم لب زدم
پانیذ:رضااا جونممم قربونت بشمم نشون بده فقط همین چیز دیگه ای نمیخامم
رضا که مشکوک نگام کرد از اینه
برگشتم سمتش که حرارت بدنش خیلی زیاد بود
و منم کوره ی اتیش شده بودم اگه کارم پیشش گیر نبود الان میزدم له و لوردش میکردم بی عضو
پانیذ:اصن گوشی دست خودت فقط ببینم
رضا:یه کلکلی کی داری تو
پانیذ:من؟نه به جون توو
رضا:باشه بده گوشی رو
گوشی رو دادم دستش ولی اون یکی دستش هنو رو باسنم بود
مردک خیر ندیده
رضا:ایناهاا خیلیم خوبی تازه اشم بانمکم افتادی
نگاهم به عکس افتاد بد نیوفتاده بودم ولی خب بازم نمیخاستم اونجوری بیوفتم
حرفی که تو ذهنم رد و بدل میشد رو به زبون اوردم
پانیذ:بدم نیوفتادم ولی کاشکی میگفتی
لبخندی زد که دوباره صدای چیک عکس اومد
با چشم گرد نگاش کردم
رضا:اشکال نداره اینم خوب افتاد نگا کن
با تعجب به عکسی گرفته بود نگا کردم از اینه گرفته بود من پشتم به اینه بود
و بدتر از این دستش رو باسنم بود و فشاری هم داده بود انگار همو بغل کرده بودیم
ولی فقط چهره ی اون معلوم بود
نگاه حرصی بهش کردم
پانیذ: منو وللل میکنی یا نه
فشار دیگه ای به باسنم داد و دستش رو برداشت و فاصله ای ازم گرف
نفسی پر حرصی کشیدم
رضا:ارامش قبل از طوفان رز وحشی اره ولی خداوکیلی من از این عکسا با دوس دخترامم نگرفته بودم بزار بمونه خیلی خوبع مخصوصا اگه تو باشی
با صدایی که کنترلش میکردم لب زدم
پانیذ:به من چه هوم
رضا:برو بخاب فردا دربارش حرف میزنیم
از شونه هام گرفته اتش و از اتاق بیرون کرد
پانیذ:رضاااا
رضا:ولی عجب باسنی بود...
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا.
#part37
#paniz
با استرس طول اتاق رو متر میکردم منتظر بودم همه بخابن برم اتاق رضا
چیکار کنم مگه دسته خودمه
بعدشم اون بدون اجازه ی من ازم عکس گرف
تا اون عکسو نبینم چه جوری افتادم شبم رو نمیتونم روز کنم
نگاهی به ساعت دیواری کردم ساعت 3 و نیم رو نشون میداد
پانیذ:همینم خوبه
از اتاق اومدم بیرون پاورچین پاورچین رفتم اتاق رضا
خاب بود با بالا تنه ی برهنه سری به تاسف تکون دادم
حداقل به خودش زحمت پیرهن پوشیدن هم نداده
نگاهی گذرایی به اتاق کردم تا بلکه گوشی رو پیدا کنم
همه جا رو گشتم نبودش چشمم خورد به میز که اونجا گذاشتم
پوزخنده ای زدم
پانیذ:حداقل به خودش زحمت نداده که یکم گوشی رو قایمی چیزی کنه
گوشی رو برداشتم روشنش کردم
با چیزی که دیدم بادم خابید و لب و لوچه ام اویزون شد
پانیذ:اینکه قفل داره
که یه دفعه دستی دور کمرم حلقه شد و چونه اش رو گذاشت رو شونم
رضا:اومم فک کردی راه رو برات باز میزارمم رز وحشیی
هینی از ترس کشیدم و نفسم حبس شد تو سینه ام
پانیذ:بیداری (ترس)
رضا :نترس رز وحشی عکس خوبی افتاده
بر اینکه یکم خرش کنم عاجز و مظلوم لب زدم
پانیذ:رضااا جونممم قربونت بشمم نشون بده فقط همین چیز دیگه ای نمیخامم
رضا که مشکوک نگام کرد از اینه
برگشتم سمتش که حرارت بدنش خیلی زیاد بود
و منم کوره ی اتیش شده بودم اگه کارم پیشش گیر نبود الان میزدم له و لوردش میکردم بی عضو
پانیذ:اصن گوشی دست خودت فقط ببینم
رضا:یه کلکلی کی داری تو
پانیذ:من؟نه به جون توو
رضا:باشه بده گوشی رو
گوشی رو دادم دستش ولی اون یکی دستش هنو رو باسنم بود
مردک خیر ندیده
رضا:ایناهاا خیلیم خوبی تازه اشم بانمکم افتادی
نگاهم به عکس افتاد بد نیوفتاده بودم ولی خب بازم نمیخاستم اونجوری بیوفتم
حرفی که تو ذهنم رد و بدل میشد رو به زبون اوردم
پانیذ:بدم نیوفتادم ولی کاشکی میگفتی
لبخندی زد که دوباره صدای چیک عکس اومد
با چشم گرد نگاش کردم
رضا:اشکال نداره اینم خوب افتاد نگا کن
با تعجب به عکسی گرفته بود نگا کردم از اینه گرفته بود من پشتم به اینه بود
و بدتر از این دستش رو باسنم بود و فشاری هم داده بود انگار همو بغل کرده بودیم
ولی فقط چهره ی اون معلوم بود
نگاه حرصی بهش کردم
پانیذ: منو وللل میکنی یا نه
فشار دیگه ای به باسنم داد و دستش رو برداشت و فاصله ای ازم گرف
نفسی پر حرصی کشیدم
رضا:ارامش قبل از طوفان رز وحشی اره ولی خداوکیلی من از این عکسا با دوس دخترامم نگرفته بودم بزار بمونه خیلی خوبع مخصوصا اگه تو باشی
با صدایی که کنترلش میکردم لب زدم
پانیذ:به من چه هوم
رضا:برو بخاب فردا دربارش حرف میزنیم
از شونه هام گرفته اتش و از اتاق بیرون کرد
پانیذ:رضاااا
رضا:ولی عجب باسنی بود...
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا.
۹.۸k
۲۴ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.