منم و تلخی دلدار ولی میخندم

منم و تلخیِ دلدار ، ولی میخندم
منم و سینه ی بیمار ، ولی میخندم

منم و حسرتِ یلدا و غزلخوانیِ عشق
شعرِ من وردِ لبِ یار ... ولی میخندم

منم و حسرتِ سرخیِ انارِ لبِ او
حسرتِ بوسه و دیدار ، ولی میخندم

«نفسم بندِ نفسهای کسی هست که نیست»
همه دنیا شده دیوار ، ولی میخندم ...

منم آن شاعرِ دلخون که فقط وقفِ تو شد
و ندید از تو جز آزار ... ولی میخندم

هر چه فریاد زدم از غم و تنهایی و درد
گوشِ تو نیست بدهکار ، ولی میخندم

عشق من روی تو و کارِ من آغوشِ تو بود
شده ام بی کس و بی کار ، ولی میخندم

شدم از عشقِ تو دیوانه و رسوای زمان
آه ! ، انگار نه انگار ... ولی میخندم

این جنون نیست که با دست تو ای هستیِ من
پا نهادم به سرِ دار ، ولی میخندم
دیدگاه ها (۲)

نفس نفس بہ هواے "تـو" خو گرفتہ دلم!غزل ترانہ ے چشم "تـو" کو...

..من خمارم ساقیا! پیمانه می‌خواهد دلـــــماستکان پر کن، مــِ...

جز یاد تو ای حسرت شیرینِ قدیمیباور بکنی یا نکنی از همه سیرمل...

کاش عشقت شده بودم " که دلت جایم بودبغل اسم تو در دفترت " امض...

پارت : ۲۶

میان دو نگاه

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط