به تعداد اشک هایمان میخندیم
به تعداد اشک هایمان میخندیم
ارسلان
غذا رو گرفتم از رستوران زدم بیرون دیانا به ماشین تکیه داده بود و به زمین خیره شده بود.
(من)بریم
سرش رو بالا آورد و سوال نگام کرد
(من)بریم تو اون پارکه زیر انداز تو ماشین هست اونجا غذا بخوریم بهتره وایب جنگل میده
با ذوق نگاهی به پارک انداخت و گفت
(دیانا)آره خیلی قشنگه بریم.
غذا ها رو دادم دستش و زیر انداز رو از تو ماشین برداشتم و به سمت پارک حرکت کردیم.
بعد تموم شد غذام روی زیر انداز دراز گشیدم و به آسمون خیره شدم خیلی خوشگل بود.
سرم رو چرخوندم و به دیانا که داشت آروم غذاش رو میخورد نگاه کردم غذاش تموم شد و سرش رو بالا آورد که متوجه این شد که بهش خیره شدم.
گونه هاش رنگ گرفت و از جاش بلند شد.
بامزه
پرس غذا رو توی آشغالی اون ور پارک انداخت و دوبار برگشت سمتم بالا سرم وایساد و گفت
(دیانا)خو دیگه وخی بریم
(من)جان؟
(دیانا)جان؟
(من)چیکار کنم بریم؟
(دیانا)وخی یعنی بلند شو
(من)آهاااااا
حالا یکم بشین خستم
آومد و کنارم دراز گشید
(دیانا)آی گفتی ها منم خیلی خستم
با ابرای بالا پریده نگاش کردم و گفت
(من) واقعا پروی کل راه رو خواب بودی الان میگی خستم
چش قری رفتم و از جاش بلند شد
(دیانا)اصلا پاشو بریم من راندگی میکنم
(من)ن ترو خدا شاهزاده خانوم شما خسته میشی
مشتش رو توی شکمم کوبید و با برداشتن سویچ از جاش بلند شد و رفت.
خندی کردم و گفتم
(من)دستش سنگینه ها وای به حال شوهر آیندش یعنی خودم.
خندم شدت گرفت و از جام بلند شدم و به سمت ماشین رفتم.
روی سندلی شاگرد نشستم که استارت زد و حرکت کرد.
پارت-۵۵
ارسلان
غذا رو گرفتم از رستوران زدم بیرون دیانا به ماشین تکیه داده بود و به زمین خیره شده بود.
(من)بریم
سرش رو بالا آورد و سوال نگام کرد
(من)بریم تو اون پارکه زیر انداز تو ماشین هست اونجا غذا بخوریم بهتره وایب جنگل میده
با ذوق نگاهی به پارک انداخت و گفت
(دیانا)آره خیلی قشنگه بریم.
غذا ها رو دادم دستش و زیر انداز رو از تو ماشین برداشتم و به سمت پارک حرکت کردیم.
بعد تموم شد غذام روی زیر انداز دراز گشیدم و به آسمون خیره شدم خیلی خوشگل بود.
سرم رو چرخوندم و به دیانا که داشت آروم غذاش رو میخورد نگاه کردم غذاش تموم شد و سرش رو بالا آورد که متوجه این شد که بهش خیره شدم.
گونه هاش رنگ گرفت و از جاش بلند شد.
بامزه
پرس غذا رو توی آشغالی اون ور پارک انداخت و دوبار برگشت سمتم بالا سرم وایساد و گفت
(دیانا)خو دیگه وخی بریم
(من)جان؟
(دیانا)جان؟
(من)چیکار کنم بریم؟
(دیانا)وخی یعنی بلند شو
(من)آهاااااا
حالا یکم بشین خستم
آومد و کنارم دراز گشید
(دیانا)آی گفتی ها منم خیلی خستم
با ابرای بالا پریده نگاش کردم و گفت
(من) واقعا پروی کل راه رو خواب بودی الان میگی خستم
چش قری رفتم و از جاش بلند شد
(دیانا)اصلا پاشو بریم من راندگی میکنم
(من)ن ترو خدا شاهزاده خانوم شما خسته میشی
مشتش رو توی شکمم کوبید و با برداشتن سویچ از جاش بلند شد و رفت.
خندی کردم و گفتم
(من)دستش سنگینه ها وای به حال شوهر آیندش یعنی خودم.
خندم شدت گرفت و از جام بلند شدم و به سمت ماشین رفتم.
روی سندلی شاگرد نشستم که استارت زد و حرکت کرد.
پارت-۵۵
۹۵۸
۰۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.