فریب کارp23
نفس های جئون منظم میشود
سمتش می چرخد و با دقت او را نگاه می کند
مدت زیادی از ورود جئون به عمارت می گذشت اما جینا بعد از آن شهربازی قلبش جور دیگری برای این پسر واکنش نشان میداد ولی نمی توانست حقیقت را به بگوید
مهری بر لب هایش خورده بود و او محکوم بود تا سکوت کند
"امیدوارم عاشقت نشده باشم..." Jina
موهای لخت او را کنار میزند
"توی عمرم پسر کم ندیدم اما تو فرق داری
تو درد منو میفهمی و من مجبورم ازت فاصله بگیرم" Jina
بینی و لب هایش را با انگشت اشاره نوازش می کند
"کاشکی یه خواب شیرین بود اما من توی واقعیت بوسیدمت و میترسم که خیلی زود حقیقت منو بفهمی کوک" Jina
آهسته گونه اش را می بوسد
"لیاقت تو دختریه که واقعا دختر باشه...نه منی که کل عمرم پسر بودم و هیچی از دختر بودن نمیدونم!" Jina
دست های حلقه شده ی جئونرا باز می کند
از تخت جدا میشود و با دلی پر وارد حیاط میشود
نفس پر از دردی میکشد،دستی روی شانه هایش احساس می کند اما صاحب دست را میشناسد!
"چرا بیداری؟" Christopher
"دلم میخواد بخوابم اما چشمام روی هم نمیره!" Jina
"جانگکوک توی اتاقت خواب بود " Christopher
سر تکان داد
"آره " Jina
"مگه نباید امشب شیفت بیداریش باشه؟" Christopher
"آره " Jina
اخم کرد
"دقیقا برای چی حقوق میگیره؟" Christopher
"داره منو احساسی میکنه"
"چی؟!" Christopher
"کریس، خودت میدونی از وقتی مامان مرده من مثل یه پسر لباس پوشیدم،مثل یه پسر حرف زدم،مثل یه پسر رفتار کردم اما اون مشکلی با این نداره
امشب اومد توی اتاقم، منو بوسید و گفت منو دوست داره " Jina
اخم کرد
"از این موردا کم نداشتی،از این به بعد در اتاقتو قفل کن" Christopher
"مشکل اینجاست اون مست بود،توی مستی نمیتونه دروغ بگه
چشماش حرفایی که به زبون می آورد رو تایید میکرد نتونستم کوچکترین دروغی توی نگاهش احساس کنم" Jina
"ولی جینا..." Christopher
"نباید عاشقش بشم کریس...کمکم کن" Jina
چشمان مظلومش را در نگاه حیران کریستوفر می دوزد
"مطمئنی میخوای ازش فاصله بگیری؟" Christopher
"آره!"Jina
هر چقدر فکر میکنم زمان فوق العاده کند جلو میره
تا ۲۲ دی خیلی دیگه موندههه🥲
سمتش می چرخد و با دقت او را نگاه می کند
مدت زیادی از ورود جئون به عمارت می گذشت اما جینا بعد از آن شهربازی قلبش جور دیگری برای این پسر واکنش نشان میداد ولی نمی توانست حقیقت را به بگوید
مهری بر لب هایش خورده بود و او محکوم بود تا سکوت کند
"امیدوارم عاشقت نشده باشم..." Jina
موهای لخت او را کنار میزند
"توی عمرم پسر کم ندیدم اما تو فرق داری
تو درد منو میفهمی و من مجبورم ازت فاصله بگیرم" Jina
بینی و لب هایش را با انگشت اشاره نوازش می کند
"کاشکی یه خواب شیرین بود اما من توی واقعیت بوسیدمت و میترسم که خیلی زود حقیقت منو بفهمی کوک" Jina
آهسته گونه اش را می بوسد
"لیاقت تو دختریه که واقعا دختر باشه...نه منی که کل عمرم پسر بودم و هیچی از دختر بودن نمیدونم!" Jina
دست های حلقه شده ی جئونرا باز می کند
از تخت جدا میشود و با دلی پر وارد حیاط میشود
نفس پر از دردی میکشد،دستی روی شانه هایش احساس می کند اما صاحب دست را میشناسد!
"چرا بیداری؟" Christopher
"دلم میخواد بخوابم اما چشمام روی هم نمیره!" Jina
"جانگکوک توی اتاقت خواب بود " Christopher
سر تکان داد
"آره " Jina
"مگه نباید امشب شیفت بیداریش باشه؟" Christopher
"آره " Jina
اخم کرد
"دقیقا برای چی حقوق میگیره؟" Christopher
"داره منو احساسی میکنه"
"چی؟!" Christopher
"کریس، خودت میدونی از وقتی مامان مرده من مثل یه پسر لباس پوشیدم،مثل یه پسر حرف زدم،مثل یه پسر رفتار کردم اما اون مشکلی با این نداره
امشب اومد توی اتاقم، منو بوسید و گفت منو دوست داره " Jina
اخم کرد
"از این موردا کم نداشتی،از این به بعد در اتاقتو قفل کن" Christopher
"مشکل اینجاست اون مست بود،توی مستی نمیتونه دروغ بگه
چشماش حرفایی که به زبون می آورد رو تایید میکرد نتونستم کوچکترین دروغی توی نگاهش احساس کنم" Jina
"ولی جینا..." Christopher
"نباید عاشقش بشم کریس...کمکم کن" Jina
چشمان مظلومش را در نگاه حیران کریستوفر می دوزد
"مطمئنی میخوای ازش فاصله بگیری؟" Christopher
"آره!"Jina
هر چقدر فکر میکنم زمان فوق العاده کند جلو میره
تا ۲۲ دی خیلی دیگه موندههه🥲
۲.۹k
۰۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.