پارت73 دلبربلا
#پارت73 #دلبربلا
سرمو کج کرم و چشامو ریز کردم
آب دهانشو قورت دادو یهو خم شد و مرکز شکمشو چسبیدو ناله وار گفت
_اوف آی آخ سنگ کلیم اود کرد
سونیا تاسف وارانه سرشو تکون دادو گفت
_خاک تو سرت سنگ کلیه اونجاس؟مثلا دانشجوی پزشکیه
ثنا متعجب نگاش کرد و بعد صاف ایستاد و گفت
_بابا لامصبا بعد یه قرن ساعت یازده رسیدم چی شده مگه حالا
آروم گفتم
_هیچی برو لباساتو عوض کن
سریع پرید تو اتاق سونیا و دنیا
بچه ها با تعجب نگام میکردن
_هان؟چیه؟
شونه هاشونو انداختن بالا
رفتم و روی کاناپه رو به روی TV نشستم و شروع کردم به بالا پایین کردن کانالا
ثنا برگشت و نشست روی مبل تک نفره کنارم
سونیا و دنیا هم روی کاناپه دونفری گوشه دیوار
_خب؟
_خب به جمالت
_مسخره بازی در نیار بگو چی شد
یهو با ذوق شروع کرد به تعریف کردن
_شما که رفتین گفت پاشو بریم یه چیزی بخوریم گفتم بچه ها بیان باهم بریم گفت اونا خودشو میرن رفتیم و سوار ماشینش شدیم وای بچه ها ماشینش جنسیس کوپه بود
سه تایی همزمان گفتیم
_خاک تو سرت
_خب داشتم میگفتم رفتیم رستوران بعدشم رفتیم پارک بهم گفت دوسم داره و آخر هفته رو مرخصی بگیرم برم تهران تا بیاد خواستگاری
خوشحال بودم براش خوبه که به عشقش رسید
دنیا گفت
_راجع به ثورتت چیزی نگفت
_چرا وقتی پرسید بهش گفتم انقدر عصبی شد که نگو گفت اگه دستش بهش برسه کورش میکنه
_ایول غیرت
همگی خندیدیم تا ساعت سه فیلم دیدیم و بالش بازی کردیم ثنا رفت تو اتاق بچه ها و سه تایی اونجا خوابیدن
منم رفتم تو اتاقم
موهامو شونیه زدمو دراز کشیدم روی تختم
هنوزم خوابم نمیومد
گوشیمو برداشتم و رفتم تو اینستا
ناخداگاه اسم مهامو زدم و رفتم تو پیجش
خودشیفته همش عکسای خودش بود
اولیو باز کردم مال همین امشب بود
تو ماشینش بود و آرنجشو گذاشته بود روی شیشه و به یه نقطه خیره شده بود
خیلی باحال بود
تو همین چند ساعت کلی راجبش نظر داده بودن
اولیش از راشا بود نوشته بود
_سلطان
خندم گرفته بود هر پسری از خودش عکس میزاره امکان نداره رفیقش نره زیرش این کلمه رو بنویسه
بعدیش ماله فردی به نام نیلو بود
نوشته بود
_زندگی
بعدشم دوتا قلب گذاشته بود
رفتم تو پیجش دوتا پست داشت هردوشم عکس خودش بود
خیلی آشنا بود
یکم که فکر کردم یادم اومد این همونیه که
لایک و کامنت فراموش نشه😉
سرمو کج کرم و چشامو ریز کردم
آب دهانشو قورت دادو یهو خم شد و مرکز شکمشو چسبیدو ناله وار گفت
_اوف آی آخ سنگ کلیم اود کرد
سونیا تاسف وارانه سرشو تکون دادو گفت
_خاک تو سرت سنگ کلیه اونجاس؟مثلا دانشجوی پزشکیه
ثنا متعجب نگاش کرد و بعد صاف ایستاد و گفت
_بابا لامصبا بعد یه قرن ساعت یازده رسیدم چی شده مگه حالا
آروم گفتم
_هیچی برو لباساتو عوض کن
سریع پرید تو اتاق سونیا و دنیا
بچه ها با تعجب نگام میکردن
_هان؟چیه؟
شونه هاشونو انداختن بالا
رفتم و روی کاناپه رو به روی TV نشستم و شروع کردم به بالا پایین کردن کانالا
ثنا برگشت و نشست روی مبل تک نفره کنارم
سونیا و دنیا هم روی کاناپه دونفری گوشه دیوار
_خب؟
_خب به جمالت
_مسخره بازی در نیار بگو چی شد
یهو با ذوق شروع کرد به تعریف کردن
_شما که رفتین گفت پاشو بریم یه چیزی بخوریم گفتم بچه ها بیان باهم بریم گفت اونا خودشو میرن رفتیم و سوار ماشینش شدیم وای بچه ها ماشینش جنسیس کوپه بود
سه تایی همزمان گفتیم
_خاک تو سرت
_خب داشتم میگفتم رفتیم رستوران بعدشم رفتیم پارک بهم گفت دوسم داره و آخر هفته رو مرخصی بگیرم برم تهران تا بیاد خواستگاری
خوشحال بودم براش خوبه که به عشقش رسید
دنیا گفت
_راجع به ثورتت چیزی نگفت
_چرا وقتی پرسید بهش گفتم انقدر عصبی شد که نگو گفت اگه دستش بهش برسه کورش میکنه
_ایول غیرت
همگی خندیدیم تا ساعت سه فیلم دیدیم و بالش بازی کردیم ثنا رفت تو اتاق بچه ها و سه تایی اونجا خوابیدن
منم رفتم تو اتاقم
موهامو شونیه زدمو دراز کشیدم روی تختم
هنوزم خوابم نمیومد
گوشیمو برداشتم و رفتم تو اینستا
ناخداگاه اسم مهامو زدم و رفتم تو پیجش
خودشیفته همش عکسای خودش بود
اولیو باز کردم مال همین امشب بود
تو ماشینش بود و آرنجشو گذاشته بود روی شیشه و به یه نقطه خیره شده بود
خیلی باحال بود
تو همین چند ساعت کلی راجبش نظر داده بودن
اولیش از راشا بود نوشته بود
_سلطان
خندم گرفته بود هر پسری از خودش عکس میزاره امکان نداره رفیقش نره زیرش این کلمه رو بنویسه
بعدیش ماله فردی به نام نیلو بود
نوشته بود
_زندگی
بعدشم دوتا قلب گذاشته بود
رفتم تو پیجش دوتا پست داشت هردوشم عکس خودش بود
خیلی آشنا بود
یکم که فکر کردم یادم اومد این همونیه که
لایک و کامنت فراموش نشه😉
۱۶.۴k
۲۲ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.