فیک کوک(زندگی شخصی من)پارت ۵
فیک کوک(زندگی شخصی من)پارت ۵
بهش نگاه کردم جانگ کوک-از این به بعدم بهم بگو قربان،-بله قربان،جانگ کوک-خب حالا میتونی بری،-ببخشید از امروز شروع به کار میکنم؟،جانگ کوک-اوهوم...به ارتور ادرس خونه قبلیتو میدم تا بره وسایل هاتو بیاره،-ممنون، ...بعد از مدتی وسایلام رسیدن زیاد نبودن فقط یه چمدون لباس یه جعبه با وسایل کهنه نقاشی و یه گردنبند که یادگار مادرم بوده...اتاق بدی هم نیست حداقل از تو خیابون خوابیدن بهتره یه اتاق نقلی با یه تخت به شدت سفت و دیوارای پوسیده و رنگ رو رفته و یه حموم دستشویی...گردنبند و انداختم گردنم و لباسای خدمتکاری مو پوشیدم و راهی باغ امارات شدم...قیچی باغبونی رو از تو سبد دستم برداشتم و شروع کردم به چیدن خار های گلای رز آبی-هی سلام،برگشتم سمت صدا و با یه دختر مواجه شدم-سلام،اومد سمتم و گفت-تو همون تازه واردی نه...من سوزی هستم،-از اشناییت خوشبختم سوزی منم میکوام،سوزی-خوشبختم،از توی سبد یه قیچی باغبونی برداشت و باهام همراه شد یه عالمه حرف زدیم و من فهمیدم که جانگ کوک یه طراح مدِ خیلی معروف با سبک اسپورته پدر و مادرش هم توی واشنگتن امریکا زندگی میکنن...اما زندگی اون به من مربوط نیست چون من فقط یه خدمتکارم،وقت ناهار شد داشتم همراه سوزی به سمت اشپز خونه واس خوردن غذا میرفتم که یکی از خدمتکارا گفت که اقای جئون کارت داره...وارد اتاق جانگ کوک شدم-با من کاری داشتید قربان؟،جانگ کوک-لباسای خدمتکاری چقد بهت میاد،سرمو انداختم پایین این چرا انقد بهم تیکه میندازه؟جانگ کوک-بیا اینجا و این قراردادا رو امضا کن،رفتم جلوش قراردادایی که روی میز بودن و نگاه کردم و خوندم -من باید سه سال اینجا کار کنم؟،جانگ کوک-اوهوم،نمیدونستم چیکار کنم-نمیشه کمتر باشه؟،جانگ کوک که روی صندلیش لم داده بود راست شد و با تعجب مسخره امیزی گفت-اینجا رو دوس نداری؟؟؟،-چرا چرا اما شاید اتفاقی افتاد یا یه مشکلی پیش اومد که نتونم اینجا بمونم،جانگ کوک-هیچ اتفاقی نمیوفته اگرم بیوفته تو هیچ جا نمیری فهمیدی؟،-بله،جانگ کوک-حالا امضاش کن،کاری که گفت و انجام دادم جانگ کوک از سر جاش بلند شد و اومد کنارم و پشت به میزش تکیه داد در حال امضا کردن بودم اما میدونستم داره نگام میکنه جانگ کوک-اهایی،بهش نگاه کردم جانگ کوک-گردنبندتو در بیار!،-چرا؟،جانگ کوک-خدمتکارای من همه با هم مساوی هستن هیچ کدومشون...
حمایتم کنیددددد
لایک و کامنت یادتون نرههه🙂💜
بهش نگاه کردم جانگ کوک-از این به بعدم بهم بگو قربان،-بله قربان،جانگ کوک-خب حالا میتونی بری،-ببخشید از امروز شروع به کار میکنم؟،جانگ کوک-اوهوم...به ارتور ادرس خونه قبلیتو میدم تا بره وسایل هاتو بیاره،-ممنون، ...بعد از مدتی وسایلام رسیدن زیاد نبودن فقط یه چمدون لباس یه جعبه با وسایل کهنه نقاشی و یه گردنبند که یادگار مادرم بوده...اتاق بدی هم نیست حداقل از تو خیابون خوابیدن بهتره یه اتاق نقلی با یه تخت به شدت سفت و دیوارای پوسیده و رنگ رو رفته و یه حموم دستشویی...گردنبند و انداختم گردنم و لباسای خدمتکاری مو پوشیدم و راهی باغ امارات شدم...قیچی باغبونی رو از تو سبد دستم برداشتم و شروع کردم به چیدن خار های گلای رز آبی-هی سلام،برگشتم سمت صدا و با یه دختر مواجه شدم-سلام،اومد سمتم و گفت-تو همون تازه واردی نه...من سوزی هستم،-از اشناییت خوشبختم سوزی منم میکوام،سوزی-خوشبختم،از توی سبد یه قیچی باغبونی برداشت و باهام همراه شد یه عالمه حرف زدیم و من فهمیدم که جانگ کوک یه طراح مدِ خیلی معروف با سبک اسپورته پدر و مادرش هم توی واشنگتن امریکا زندگی میکنن...اما زندگی اون به من مربوط نیست چون من فقط یه خدمتکارم،وقت ناهار شد داشتم همراه سوزی به سمت اشپز خونه واس خوردن غذا میرفتم که یکی از خدمتکارا گفت که اقای جئون کارت داره...وارد اتاق جانگ کوک شدم-با من کاری داشتید قربان؟،جانگ کوک-لباسای خدمتکاری چقد بهت میاد،سرمو انداختم پایین این چرا انقد بهم تیکه میندازه؟جانگ کوک-بیا اینجا و این قراردادا رو امضا کن،رفتم جلوش قراردادایی که روی میز بودن و نگاه کردم و خوندم -من باید سه سال اینجا کار کنم؟،جانگ کوک-اوهوم،نمیدونستم چیکار کنم-نمیشه کمتر باشه؟،جانگ کوک که روی صندلیش لم داده بود راست شد و با تعجب مسخره امیزی گفت-اینجا رو دوس نداری؟؟؟،-چرا چرا اما شاید اتفاقی افتاد یا یه مشکلی پیش اومد که نتونم اینجا بمونم،جانگ کوک-هیچ اتفاقی نمیوفته اگرم بیوفته تو هیچ جا نمیری فهمیدی؟،-بله،جانگ کوک-حالا امضاش کن،کاری که گفت و انجام دادم جانگ کوک از سر جاش بلند شد و اومد کنارم و پشت به میزش تکیه داد در حال امضا کردن بودم اما میدونستم داره نگام میکنه جانگ کوک-اهایی،بهش نگاه کردم جانگ کوک-گردنبندتو در بیار!،-چرا؟،جانگ کوک-خدمتکارای من همه با هم مساوی هستن هیچ کدومشون...
حمایتم کنیددددد
لایک و کامنت یادتون نرههه🙂💜
۷.۳k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.