فیک کوک(زندگی شخصی من) پارت ۷
فیک کوک(زندگی شخصی من) پارت ۷
با قیافه جانگ کوک مواجه شدم که با اعتراض داشت نگام میکرد سرعتم و سریع تر کردم و غذا ها رو گذاشتم رو میز...من موندم این خرچنگ سوخاری و این پاستا و این ترافل بلدرچین و اون کیک الاسکا رو میخواد خودش بخوره؟؟؟من که ناهار نخوردم...خدا بهم صبر بده!!!،جانگ کوک با داد-قبل اینکه بیام سر میز باید همه چیز اماده باشه فهمیدی؟،بدون اینکه نگاش کنم-بله قربان،جانگ کوک با دادی بلند تر از قبل-به من نگا کن،بهش نگا کردم جانگ کوک-فهمیدی؟،-ب بله قربان،جانگ کوک که یکم اروم تر شد گفت-خوبه،و شروع کرد به خوردن غذا...منم یه گوشه وایسادم چون سوزی گفت اگه تو غذا ها رو بردی باید یه گوشه وایسی تا اگه کاری داشت بهت بگه...سرمو انداختم پایین ولی با صدای اهنگی که داشت سراسری تو اتاق پذیرایی پخش میشد سرمو بالا بردم حالا یادم اومد سوزی میگفت همیشه موقعی خوردن شام اهنگ بی کلام گوش میده چه اهنگ قشنگی هم بود شنیده بودمش اسمشNever Let you go بود...اهنگش داشت به گریه کردن تحریکم میکرد چون خیلی واسم غمگین بود...نمی دونم چطور داشت با چنین اهنگی غذا میخورد!...دماغمو کشیدم بالا و همین صدای خیلی کوچیکی رو ایجاد کرد و جانگ کوک متوجه من شد با تعجب داشت نگام میکرد منم داشتم با ترس نگاش میکردم جانگ کوک-چت شد؟؟؟،-هیچی دستم خورد تو چشم!،جانگ کوک-منم باور کردم،دید همینجوری داره از چشمام اشک میریزه داد زد-بیا اینجا،سریع اشکامو پاک کردم و رفتم سمتش جانگ کوک-بشین،نشستم از تنگ یه لیوان اب ریخت و گذاشت جلوم جانگ کوک-بخورش،لیوان و برداشتم اما دستم خیلی میلرزید به زور دو قُلُپ خوردم و لیوانو گذاشتم روی میز جانگ کوک-چت شد؟؟؟،-گفتم که دس...،جانگ کوک-داری دورغ میگی،تسلیم شدم-اهنگ تون باعث گریم شد همین،اول تعجب کرد ولی بعد نیشش باز شد و بعد تبدیل به قه قهه!!!حدودا ۵ ثانیه خنده هاش طول کشید!چیزی نگفتم جانگ کوک-که اینطور،چند تا کف زد و اهنگ عوض شد!اما به رو خودم نیاوردم که واسم جالبه...و به خوردن غذاش ادامه داد چشم منم فقط رو غذا خوردنش قفل کرده بود...ندید بدید که نیستم فقط گشنمه تا دید دارم نگاش میکنم...
حمایت و لایک کامنت یادتون نره🙂💜
با قیافه جانگ کوک مواجه شدم که با اعتراض داشت نگام میکرد سرعتم و سریع تر کردم و غذا ها رو گذاشتم رو میز...من موندم این خرچنگ سوخاری و این پاستا و این ترافل بلدرچین و اون کیک الاسکا رو میخواد خودش بخوره؟؟؟من که ناهار نخوردم...خدا بهم صبر بده!!!،جانگ کوک با داد-قبل اینکه بیام سر میز باید همه چیز اماده باشه فهمیدی؟،بدون اینکه نگاش کنم-بله قربان،جانگ کوک با دادی بلند تر از قبل-به من نگا کن،بهش نگا کردم جانگ کوک-فهمیدی؟،-ب بله قربان،جانگ کوک که یکم اروم تر شد گفت-خوبه،و شروع کرد به خوردن غذا...منم یه گوشه وایسادم چون سوزی گفت اگه تو غذا ها رو بردی باید یه گوشه وایسی تا اگه کاری داشت بهت بگه...سرمو انداختم پایین ولی با صدای اهنگی که داشت سراسری تو اتاق پذیرایی پخش میشد سرمو بالا بردم حالا یادم اومد سوزی میگفت همیشه موقعی خوردن شام اهنگ بی کلام گوش میده چه اهنگ قشنگی هم بود شنیده بودمش اسمشNever Let you go بود...اهنگش داشت به گریه کردن تحریکم میکرد چون خیلی واسم غمگین بود...نمی دونم چطور داشت با چنین اهنگی غذا میخورد!...دماغمو کشیدم بالا و همین صدای خیلی کوچیکی رو ایجاد کرد و جانگ کوک متوجه من شد با تعجب داشت نگام میکرد منم داشتم با ترس نگاش میکردم جانگ کوک-چت شد؟؟؟،-هیچی دستم خورد تو چشم!،جانگ کوک-منم باور کردم،دید همینجوری داره از چشمام اشک میریزه داد زد-بیا اینجا،سریع اشکامو پاک کردم و رفتم سمتش جانگ کوک-بشین،نشستم از تنگ یه لیوان اب ریخت و گذاشت جلوم جانگ کوک-بخورش،لیوان و برداشتم اما دستم خیلی میلرزید به زور دو قُلُپ خوردم و لیوانو گذاشتم روی میز جانگ کوک-چت شد؟؟؟،-گفتم که دس...،جانگ کوک-داری دورغ میگی،تسلیم شدم-اهنگ تون باعث گریم شد همین،اول تعجب کرد ولی بعد نیشش باز شد و بعد تبدیل به قه قهه!!!حدودا ۵ ثانیه خنده هاش طول کشید!چیزی نگفتم جانگ کوک-که اینطور،چند تا کف زد و اهنگ عوض شد!اما به رو خودم نیاوردم که واسم جالبه...و به خوردن غذاش ادامه داد چشم منم فقط رو غذا خوردنش قفل کرده بود...ندید بدید که نیستم فقط گشنمه تا دید دارم نگاش میکنم...
حمایت و لایک کامنت یادتون نره🙂💜
۷.۸k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.