فیک چند پارتی جیمین( تولد دوباره) (پارت۱)
فیک چند پارتی جیمین( تولد دوباره) (پارت۱)
چند روزی بود که حال ملکه به شدت بد بود پادشاه خیلی نگرانش بود .
کار هرروز پادشاه شده بود مواظبت کردن از ملکه حتی به جلسات سلطنتی هم نمیرفت اون دوست نداشت ملکه رو از دست بده چون ملکه اولین و آخرین عشقی بود اون و ملکه با هم عهد بسته بودن تا آخر عمر کنار هم باشن
پادشاه به این فکر میکرد که اگه ملکه از پیشش بره باید چجوری زندگی کنه آیا اصلا میتونه بدون ملکه نفس بکشه
با اینکه پزشک سلطنتی به پادشاه گفته بود امکان مرگ ملکه زیاد هست اما پادشاه هنوزم امید داشت اما نگران هم بود
بعد از گذشت چند ساعت ماه گرفتگی به شکل قلب شکسته روی دست ملکه و پادشاه شکل گرفت یک تیکه از اون قلب روی دست پادشاه و یک تیکه روی دست ملکه بود پادشاه دعا کرد که در زندگی بعد بتونه با کمک اون علامت ملکه رو پیدا کنه و اون دو دوباره برای هم بشن
چند روز گذشت اما حال ملکه بهتر نشد که هیچ بدتر هم شد و ملکه مرد پادشاه بعد مرگ ملکه دیگه پادشاه سابق نشد ولی اون ماه گرفتگی به پادشاه کمی امید میداد تا بتونه ملکه رو پیداکنه
یک ماه بعد
یک ماه گذشته بود و اتفاقات عجیبی برای پادشاه میافتاد همه فکر میکردن پادشاه مریض شده اما اینطور نبود
صداهایی داعم در ذهن پادشاه بودند . چشم های پادشاه گاهی وقت ها قرمز میشدند
اما دلیل هیچ کدوم از این علائم معلوم نبود
تا اینکه روزی نامه ای از ناشناس به دست پادشاه رسید
معلوم شد پادشاه تبدیل به خون آشام شده توی اون نامه نوشته بود تنها راه اینکه پادشاه دوباره انسان بشه پیدا کردن ملکه بعد از تولد دوباره اش هست و باید باعث بشه ملکه عاشقش بشه
این کار برای پادشاه کمی آسون بود چونکه روی دست ملکه یک ماه گرفتگی هست اما تولد دوباره ملکه بالای ۲۰۰ سال طول میکشید پادشاه قصر رو به برادرش سپرد برادرش پادشاه شد و خودش هم برای همیشه اونجا رو ترک کرد تا بتونه عشقش رو بعد تولد دوباره که بالای ۲۰۰ سال طول میکشه پیدا کنه
اگه خوب بود بگین بقشو بزارم
چند روزی بود که حال ملکه به شدت بد بود پادشاه خیلی نگرانش بود .
کار هرروز پادشاه شده بود مواظبت کردن از ملکه حتی به جلسات سلطنتی هم نمیرفت اون دوست نداشت ملکه رو از دست بده چون ملکه اولین و آخرین عشقی بود اون و ملکه با هم عهد بسته بودن تا آخر عمر کنار هم باشن
پادشاه به این فکر میکرد که اگه ملکه از پیشش بره باید چجوری زندگی کنه آیا اصلا میتونه بدون ملکه نفس بکشه
با اینکه پزشک سلطنتی به پادشاه گفته بود امکان مرگ ملکه زیاد هست اما پادشاه هنوزم امید داشت اما نگران هم بود
بعد از گذشت چند ساعت ماه گرفتگی به شکل قلب شکسته روی دست ملکه و پادشاه شکل گرفت یک تیکه از اون قلب روی دست پادشاه و یک تیکه روی دست ملکه بود پادشاه دعا کرد که در زندگی بعد بتونه با کمک اون علامت ملکه رو پیدا کنه و اون دو دوباره برای هم بشن
چند روز گذشت اما حال ملکه بهتر نشد که هیچ بدتر هم شد و ملکه مرد پادشاه بعد مرگ ملکه دیگه پادشاه سابق نشد ولی اون ماه گرفتگی به پادشاه کمی امید میداد تا بتونه ملکه رو پیداکنه
یک ماه بعد
یک ماه گذشته بود و اتفاقات عجیبی برای پادشاه میافتاد همه فکر میکردن پادشاه مریض شده اما اینطور نبود
صداهایی داعم در ذهن پادشاه بودند . چشم های پادشاه گاهی وقت ها قرمز میشدند
اما دلیل هیچ کدوم از این علائم معلوم نبود
تا اینکه روزی نامه ای از ناشناس به دست پادشاه رسید
معلوم شد پادشاه تبدیل به خون آشام شده توی اون نامه نوشته بود تنها راه اینکه پادشاه دوباره انسان بشه پیدا کردن ملکه بعد از تولد دوباره اش هست و باید باعث بشه ملکه عاشقش بشه
این کار برای پادشاه کمی آسون بود چونکه روی دست ملکه یک ماه گرفتگی هست اما تولد دوباره ملکه بالای ۲۰۰ سال طول میکشید پادشاه قصر رو به برادرش سپرد برادرش پادشاه شد و خودش هم برای همیشه اونجا رو ترک کرد تا بتونه عشقش رو بعد تولد دوباره که بالای ۲۰۰ سال طول میکشه پیدا کنه
اگه خوب بود بگین بقشو بزارم
۹۵.۱k
۲۴ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.