hi
زخمی که منو تو رو به هم روسوند پارت ⑨④
نشست رو تخت و چشم هاشو مالوند.. قرص و بطری اب رو گرفتم جلوش. بعد از خوردنش گفت: با کی حرف میزدی؟ 🐰جیمین بود. گفت قاچاق چی پیدا کرده. و ایده ای خوبیم میادیا. عشوه ای اومد و گفت:بالاخره هوشم خیلی بالاست خنده ای کردم و بغلش کردم و پرتش کردم رو تخت.. داشتیم به هم دیگه کرم میریختیم که یهو صدای هاما که داشت میدویید و میومد سمت اتاق رو شنیدیم که همو پرت کردیم و ار هم جدا شدیم من رفتم پشت میزم نشستم و هانولم لبه ی تخت نشست هانا در رو وا کرد و پرید بغلم 🐰چی شده خانم کوچولو🦄اوپا.. سولی اونی میلگه.. باید.. بلره خونه دایی.. شماهم میرید یا فگد منو سوای اونی باید بریم؟ 🐰نه فقط شما دو تا میرید کیوتی🦄حوصله ام سل میله.. 🐰میدونی.. دایی. برات یه اتاق پر اسباب بازی و یه استخر توپ درست کرده.. بازم حوصله ات سر میره؟ 🦄واگعا؟🐰ارههه🦄پس من برم حاسل شم.. اونیه داره اوپا خدافظ 🐰🐼خدافظ. بعد بسته شدن در هوای کشیدیم و سر جامون لش مردمی که سولی اومد تو گفت:اومدم هشدار بدم.. اگه اون زنیکه زر بزنه جرش میدم هااا🐰هرکاری دوست داری بکه خان داداشت پششته🦋فدای تو بشم من.. اونی مراقب خودت باش.. بیایی🐰🐼بایی. سولی در رو بست و رفت بیرون.. 🐼تمام شد؟ 🐰اره بابا رفتن.. خب... پاشو بپوش بریم جنگل 🐼جنگل کجا بود؟ 🐰پشت عمارت بد ووووو🐼باشهه. شلوار کرمی اسلشی پوشیدم و کراپ سفید ساده و پیرهن همرنگ شلوارم رو پوشیدم و بوت های سفید مرو پوشیدم کوک یه ست شبیه من ولی مشکیشو پوشیده بودم استین هاشو زده بود بالا دیت هاش و رگ های جذاب دستاش زده بود بیرون رفتم جلو و استین رو دادم پایین رو گفتم:شما اجاره نداری رگ های دستات رو نشون بدی.. حالا بیا بریم.. /دستاش رو گرفتم و دنبال خودم کشوندم.. بعد چند ثانیه از در پشتی عمارت خارج شدیم و کوک گفت:هر کی زود تر برسه. 🐼کوک وایسا. تا جایی که رود خونه بود دوییدم چند تا عکس وان جا گرفتیم و کوک تر برنامه هایی که برای بعد ازدواج گفت.. بعد از کلی اب باری با ظاهر خیس و گلی اومدیم خونه..
ووی جیمین.. پس از چهار ساعت راه رفتن رو مخ ننه و برادر سه بیوک راضی شدن مه در عوض امنیت کامل با من بیاد سه بیوک خوشحال بود وقتی ازش پرسیدم گفت چون مافیا براش جالبه.. بدبخت بگیرنت اعدام میشی من خودم با چک وام جا موندنیم.. بعد از اماده شدن سه بیوک و خدافظی های پی در پی ساک سه بیوک رو گذاشتم جلویموتورو ساک خودم گذاشتم پشت موتور و بهش وصل کردم.. نشستم رو موتور و گفتم 🐶سه بیوک بشین پشتم. نشست پشتم موتور ور روشن کردم و گفتم:سفت بچسب.. اعا راستی.. /برگشتم سمتش و کلاه کاسکت رو گذاشتم سرش/بدون این نمیشه راه بیوفتبم 🦚مرسی جیمین 🐶خواهش خواهری. کلاه ایمنی خودمم گذاشتم
نشست رو تخت و چشم هاشو مالوند.. قرص و بطری اب رو گرفتم جلوش. بعد از خوردنش گفت: با کی حرف میزدی؟ 🐰جیمین بود. گفت قاچاق چی پیدا کرده. و ایده ای خوبیم میادیا. عشوه ای اومد و گفت:بالاخره هوشم خیلی بالاست خنده ای کردم و بغلش کردم و پرتش کردم رو تخت.. داشتیم به هم دیگه کرم میریختیم که یهو صدای هاما که داشت میدویید و میومد سمت اتاق رو شنیدیم که همو پرت کردیم و ار هم جدا شدیم من رفتم پشت میزم نشستم و هانولم لبه ی تخت نشست هانا در رو وا کرد و پرید بغلم 🐰چی شده خانم کوچولو🦄اوپا.. سولی اونی میلگه.. باید.. بلره خونه دایی.. شماهم میرید یا فگد منو سوای اونی باید بریم؟ 🐰نه فقط شما دو تا میرید کیوتی🦄حوصله ام سل میله.. 🐰میدونی.. دایی. برات یه اتاق پر اسباب بازی و یه استخر توپ درست کرده.. بازم حوصله ات سر میره؟ 🦄واگعا؟🐰ارههه🦄پس من برم حاسل شم.. اونیه داره اوپا خدافظ 🐰🐼خدافظ. بعد بسته شدن در هوای کشیدیم و سر جامون لش مردمی که سولی اومد تو گفت:اومدم هشدار بدم.. اگه اون زنیکه زر بزنه جرش میدم هااا🐰هرکاری دوست داری بکه خان داداشت پششته🦋فدای تو بشم من.. اونی مراقب خودت باش.. بیایی🐰🐼بایی. سولی در رو بست و رفت بیرون.. 🐼تمام شد؟ 🐰اره بابا رفتن.. خب... پاشو بپوش بریم جنگل 🐼جنگل کجا بود؟ 🐰پشت عمارت بد ووووو🐼باشهه. شلوار کرمی اسلشی پوشیدم و کراپ سفید ساده و پیرهن همرنگ شلوارم رو پوشیدم و بوت های سفید مرو پوشیدم کوک یه ست شبیه من ولی مشکیشو پوشیده بودم استین هاشو زده بود بالا دیت هاش و رگ های جذاب دستاش زده بود بیرون رفتم جلو و استین رو دادم پایین رو گفتم:شما اجاره نداری رگ های دستات رو نشون بدی.. حالا بیا بریم.. /دستاش رو گرفتم و دنبال خودم کشوندم.. بعد چند ثانیه از در پشتی عمارت خارج شدیم و کوک گفت:هر کی زود تر برسه. 🐼کوک وایسا. تا جایی که رود خونه بود دوییدم چند تا عکس وان جا گرفتیم و کوک تر برنامه هایی که برای بعد ازدواج گفت.. بعد از کلی اب باری با ظاهر خیس و گلی اومدیم خونه..
ووی جیمین.. پس از چهار ساعت راه رفتن رو مخ ننه و برادر سه بیوک راضی شدن مه در عوض امنیت کامل با من بیاد سه بیوک خوشحال بود وقتی ازش پرسیدم گفت چون مافیا براش جالبه.. بدبخت بگیرنت اعدام میشی من خودم با چک وام جا موندنیم.. بعد از اماده شدن سه بیوک و خدافظی های پی در پی ساک سه بیوک رو گذاشتم جلویموتورو ساک خودم گذاشتم پشت موتور و بهش وصل کردم.. نشستم رو موتور و گفتم 🐶سه بیوک بشین پشتم. نشست پشتم موتور ور روشن کردم و گفتم:سفت بچسب.. اعا راستی.. /برگشتم سمتش و کلاه کاسکت رو گذاشتم سرش/بدون این نمیشه راه بیوفتبم 🦚مرسی جیمین 🐶خواهش خواهری. کلاه ایمنی خودمم گذاشتم
- ۴.۹k
- ۱۱ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط