Part

Part:15
[خودمو انداختم بغلش]
اریس: آلن؟ چی شده؟
آلن: فقط ولم نکن
اریس: باشه
[بلندش کردم و رفتم نشستم رو مبل و اونو گذاشتم رو پام]
اریس: کجا رفته بودی؟
آلن: پیش یکی که ارزش حرف زدن رو نداره
اریس: کی؟
آلن: نا پدریت
اریس: اونجا چی کار می کردی؟
آلن: کارم داشت
اریس: چیکار؟
آلن: اریس...می شه سوال نپرسی؟
اریس: ببخشید
[گوشی اریس زنگ خورد رفت جواب بده]
اریس: جونم؟
مامانش: خوبی قشنگم؟
اریس: ممنونم...تو چطوری؟
مامانش: خوبم عزیزم
آلن: کیه اریس؟
اریس: مامانم
مامانش: می خوام یه چیزی بهت بگم عزیزم
اریس: بگ—
[گوشیو از دستش برداشتم]
آلن: به پدرم بگید...قرار نیست هیچ چیزی بهش بدم...و دیگه زنگ نزنید
[گوشیو قطع کردم و به اریس دادم و رفتم نشستم رو مبل]
اریس: چیو به پدرت بدی؟
آلن: مهم نیست
اریس: پس چرا گفتی زنگ نزنه؟!
آلن: نباید بفهمی
[اومد رو به روی من وایساده]
اریس: آلن!*با اخم*
آلن: بیا بهت بگم
[اومد نزدیک تر و منم نشوندمش رو پام]
آلن: خب...بابام بهم گفت براش بچه بیارم...
اریس: چی!!!
آلن: آروم باش! من قبول نکردم برا همین
اریس: برا همین چی؟
آلن: گفت تو باید براش بچه بیاری
اریس: چی؟!!! نه نه نه!!!
آلن: برا همین میگم زنگ نزنن
*یک ساعت بعد*
اریس: اممم...آلن؟ تو بچه می خوای؟
آلن: چرا همچین فکری می کنی؟
آلن: نه نمی خوام...تو سنت کمه بعدشم تو خودت برای من یه بچه ای
اریس: من 18 سالمه مثلاً!
آلن: باشه باشه*خنده*
[یه فیلم پخش کردم و باهم نشستم دیدیم...یهو شروع کردن به کردن .منم دستم گذاشتم رو چشم اریس]
اریس: هی! بزار ببینم!*خنده*
آلن: به دردت نمیخوره*خنده*
اریس: نه*خنده*
[اریسو انداختم رو شونم و بردمش تو اتاق و گذاشتمش رو تخت و قلقلکش کردم]
آلن: با کی لجبازی می کنی؟!ها؟!*خنده*
اریس: نه...نه*خنده*
....ادامه دارد....
دیدگاه ها (۲)

Part:16*یک ساعت بعد*"ویو اریس"[رفتم سمت بسته های قرص و یه قر...

part:17*یک ماه بعد*"ویو اریس"[یک ماه گذشته و منو آلن رابطمون...

Part:14[جواب دادم]اریس: بله؟وینسنت: آلن!!تو و اریس دیشب کجا ...

part:13[یعنی چی که منو دوست داره؟؟...نمی فهمم...شاید دارم خو...

مهم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط