fake kook
fake kook
part*8
ا.ت: میدونستی دو نفرم بودن سر منم دعوا میکردن
کوک: واقعا
ا.ت: آره راست میگم ولی هر دو خیلی عوضی بودن که منو فقط بخاطر بدنم میخواستن
کوک: باهات اونکارو کردن
ا.ت: نه ولی نمیدونم تو چطور تونستی
کوک: خودمم نمیدونم😂راستی اسمت چیه
ا.ت: یک ماه و چند روز پیشتم نمیدونی اسممو
کوک: نه
ا.ت: اسمم ا.تس
کوک: اسم منو که میدونی
ا.ت: اره میدونم ولی من تورو به اسم یه عوضی میشناسم
کوک: بازم شروع کردی
ا.ت: به زور خودمو نگه داشتما گریه نکنم اخه نمیدونی زیر دلم خیلی درد میکنه اخه چطور دلت اومد باهام همچین کاری کنی ها واقعا سنگدلی برو بیرون نمیخوام قیافتو ببینم
کوک: داشتیم باهم دو کلام حرف میزدیما
ا.ت:نه نمیخوام برو
کوک: میخوای از خونه خودم بیرونم کنی
نشستم همونجا گریه کردم😭
کوک: باشه گریه نکن رفتم
رفت بیرون نشستم بازم گریه میکردم اصلا اروم نمیگرفتم نمیتونستم باور کنم
اجوما: ا.ت بیا غذاتو بخور
ا.ت: اجوما نفهمیدن که تو کمکم کردی
اجوما: هیشش جونگکوک پشت دره نه نفهمیدن
ا.ت: خب ترسیدم
اجوما: بیا غذاتو بخور
ا.ت: نمیخوام
اجوما: چرا نمیخوری عزیزم بخور
ا.ت: تو نمیدونی اون عوضی باهام چیکار کرده
اجوما: بخور بعد بهم بگو
ا.ت: نمیخوام😭
اجوما: خب بگو چیشده چرا نمیخوری
ا.ت: جونگکوک
اجوما: جونگکوک چیی
ا.ت: باهام
اجوما: باهات چی گریه نکن بگو
ا.ت: کاری که نباید میکرد و کرد😭
اجوما: منظورت همم است
ا.ت: آره خیلی درد دارم اخه بار اولم بود😭😭
اجوما: عزیزم بیا بغلم
اجوما بغل کردم تو بغلش کردم
اجوما: بیا عزیزم ناهارتو بخور
ا.ت: نمیخوام اجوما میتونی کمی تنهام بزاری باخودم کنار بیام
اجوما: اخه یه چیزی بخور
ا.ت: گفتم که گرسنم نیست گرسنم بود صدات میزنم
اجوما: خب باشه
اجوما رفت بیرون دراز کشیدم رو تخت کمی با خودم فکر کردم
#کوک
#فیک
#سناریو
part*8
ا.ت: میدونستی دو نفرم بودن سر منم دعوا میکردن
کوک: واقعا
ا.ت: آره راست میگم ولی هر دو خیلی عوضی بودن که منو فقط بخاطر بدنم میخواستن
کوک: باهات اونکارو کردن
ا.ت: نه ولی نمیدونم تو چطور تونستی
کوک: خودمم نمیدونم😂راستی اسمت چیه
ا.ت: یک ماه و چند روز پیشتم نمیدونی اسممو
کوک: نه
ا.ت: اسمم ا.تس
کوک: اسم منو که میدونی
ا.ت: اره میدونم ولی من تورو به اسم یه عوضی میشناسم
کوک: بازم شروع کردی
ا.ت: به زور خودمو نگه داشتما گریه نکنم اخه نمیدونی زیر دلم خیلی درد میکنه اخه چطور دلت اومد باهام همچین کاری کنی ها واقعا سنگدلی برو بیرون نمیخوام قیافتو ببینم
کوک: داشتیم باهم دو کلام حرف میزدیما
ا.ت:نه نمیخوام برو
کوک: میخوای از خونه خودم بیرونم کنی
نشستم همونجا گریه کردم😭
کوک: باشه گریه نکن رفتم
رفت بیرون نشستم بازم گریه میکردم اصلا اروم نمیگرفتم نمیتونستم باور کنم
اجوما: ا.ت بیا غذاتو بخور
ا.ت: اجوما نفهمیدن که تو کمکم کردی
اجوما: هیشش جونگکوک پشت دره نه نفهمیدن
ا.ت: خب ترسیدم
اجوما: بیا غذاتو بخور
ا.ت: نمیخوام
اجوما: چرا نمیخوری عزیزم بخور
ا.ت: تو نمیدونی اون عوضی باهام چیکار کرده
اجوما: بخور بعد بهم بگو
ا.ت: نمیخوام😭
اجوما: خب بگو چیشده چرا نمیخوری
ا.ت: جونگکوک
اجوما: جونگکوک چیی
ا.ت: باهام
اجوما: باهات چی گریه نکن بگو
ا.ت: کاری که نباید میکرد و کرد😭
اجوما: منظورت همم است
ا.ت: آره خیلی درد دارم اخه بار اولم بود😭😭
اجوما: عزیزم بیا بغلم
اجوما بغل کردم تو بغلش کردم
اجوما: بیا عزیزم ناهارتو بخور
ا.ت: نمیخوام اجوما میتونی کمی تنهام بزاری باخودم کنار بیام
اجوما: اخه یه چیزی بخور
ا.ت: گفتم که گرسنم نیست گرسنم بود صدات میزنم
اجوما: خب باشه
اجوما رفت بیرون دراز کشیدم رو تخت کمی با خودم فکر کردم
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۱.۳k
۰۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.