پسر عموی مافیایی من
پسر عموی مافیایی من
پارت ۷
عموم با این حرفی که زد غذا پرید تو گلوم و سرفه کردم کوک بهم به لیوان آب داد
مامان بهم گفت:دخترم باید با کوک ازدواج کنی که خوشبخت بشی
کوک گفت من مشکلی برای ازدواج منو ات ندارم
منم گفتم منم مشکلی ندارم
پدر کوک گفت : پس خوبه مبارکه با هفته باهم قرار بزارید که همو بیشتر بشناسید
از ویو کوک
من اتفاقا خیلی خوشحال شدم چون از اول به ات علاقه داشتم ات خیلی دختز کیوت و خوشگلیه باهاشون خدافظی کردم رفتم به عمارت خودم
از ویو ات
خب منم مشکلی باهاش نداشتم
اون به کراش جذاب خشنه همه عاشقشن
همین طور تو افکار خودم بودم گفتم بزار برم تو اتاق از همه خدافظی کردم رفتم تو اتاق همش به کوک فکر میکردم قلبم اکلینی میشد
ساعت 4 ظهر
کوک زنگ زد
کوک : سلام بیب
ات:سلام کوک خابالود
کوک:آماده شو بریم بیرون یک ساعت دیگه دم عمارتم
ات:باش آماده میشم
رفتم حموم 5 دقیقه ای رفتم بعد آمد موهامو خشک کردم بعد موهامو باز گذاشتم و چتری هامو جلو و لباسم رو پوشیدم به آرایش لایت کردم و بعد 5 دقیقه بوق ماشین کوک رو شنیدم با مادر کوک و مادرم خدافظی کردم و رفتم پایین
سوار ماشین شدم
کوک : سلام بیب
ات: سلام
کوک:بریم
ات : بریم
از ویو ات
رفتیم کافه و کوک نوشیدنی سفارش داد
نوشیدنی رو تموم کردیم رفتیم شهربازی
12 شب
ساعت 12 شب بود که کوک منو رسوند دم خونه گفتم مگه تو نمیایی گفت نه کار دارم گفتم اهوم خواستم برم گفت یه چی یادت رفت اشاره کرد به لباش لباش رو بوسیدم خواستم ولش کنم ولی اون منو از پشت گرفت بعد چند مین ازم جدا شد گفت برو عشقم تو عمارت چیزی خواستی بهم زنگ بزن
شرایط پارت بعد
۳۰لایک
30 کامنت
راستی هنوز با این فیک منو پارک کار داریم
پارت ۷
عموم با این حرفی که زد غذا پرید تو گلوم و سرفه کردم کوک بهم به لیوان آب داد
مامان بهم گفت:دخترم باید با کوک ازدواج کنی که خوشبخت بشی
کوک گفت من مشکلی برای ازدواج منو ات ندارم
منم گفتم منم مشکلی ندارم
پدر کوک گفت : پس خوبه مبارکه با هفته باهم قرار بزارید که همو بیشتر بشناسید
از ویو کوک
من اتفاقا خیلی خوشحال شدم چون از اول به ات علاقه داشتم ات خیلی دختز کیوت و خوشگلیه باهاشون خدافظی کردم رفتم به عمارت خودم
از ویو ات
خب منم مشکلی باهاش نداشتم
اون به کراش جذاب خشنه همه عاشقشن
همین طور تو افکار خودم بودم گفتم بزار برم تو اتاق از همه خدافظی کردم رفتم تو اتاق همش به کوک فکر میکردم قلبم اکلینی میشد
ساعت 4 ظهر
کوک زنگ زد
کوک : سلام بیب
ات:سلام کوک خابالود
کوک:آماده شو بریم بیرون یک ساعت دیگه دم عمارتم
ات:باش آماده میشم
رفتم حموم 5 دقیقه ای رفتم بعد آمد موهامو خشک کردم بعد موهامو باز گذاشتم و چتری هامو جلو و لباسم رو پوشیدم به آرایش لایت کردم و بعد 5 دقیقه بوق ماشین کوک رو شنیدم با مادر کوک و مادرم خدافظی کردم و رفتم پایین
سوار ماشین شدم
کوک : سلام بیب
ات: سلام
کوک:بریم
ات : بریم
از ویو ات
رفتیم کافه و کوک نوشیدنی سفارش داد
نوشیدنی رو تموم کردیم رفتیم شهربازی
12 شب
ساعت 12 شب بود که کوک منو رسوند دم خونه گفتم مگه تو نمیایی گفت نه کار دارم گفتم اهوم خواستم برم گفت یه چی یادت رفت اشاره کرد به لباش لباش رو بوسیدم خواستم ولش کنم ولی اون منو از پشت گرفت بعد چند مین ازم جدا شد گفت برو عشقم تو عمارت چیزی خواستی بهم زنگ بزن
شرایط پارت بعد
۳۰لایک
30 کامنت
راستی هنوز با این فیک منو پارک کار داریم
۱۵۶.۶k
۲۷ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.