رمان شامرمانتیک

رمان #شام_رمانتیک
پارت 3

جیسو: ببخشید لیسا، میاد بزنه که یهو
یکی در میزنه
جیسو من میرم باز کنم
جیمین: مهمون دیگه ای داشتید؟
رزی: نه
جیسو: لیسا یلحظه بیا
لیسا: باشه
لیسا: کی بود؟
جیسو: یکی بود که میگفت کوک تو خونه ی شماست با خشم
لیسا: تو چی گفتی؟
جیسو: ترسیدم گفتم نه
تا به بعدش گفت میدونم اینجاست تا صبح اینجا میمونم تا بیاد
لیسا: چ چیی بهش بگیم؟ (با ترس)
جیسو: تو بگو
لیسا: باشه
ته یونگ: کی بود؟
لیسا: هیچکس.. یه همسایه
کوک: ما بریم پس دیگه
لیسا: نه
کوک: چرا؟
لیسا: کوک بیا توی اتاق.
کوک: باشه
لیسا:ببین یکی اومد بیرون گفت تا نباس منتظرت میمونه و چند تا چیز دیگه جیسو گفت نیست اما...

کوک: فهمیدم این کلا مشکل داره با من اما خودمم نمیدونم چرا
لیسا: فک کنم با جی پی اس اومده
کوک: اره

از اتاق میرن بیرون
لیسا: بنظرم امشب اینجا باشین اینجا اتاق زیاد داره واسه خواب
ته: کوک چی شده؟
کوک: هیچی
رزی: خب بالا یه اتاق که توی اون دوتا تخت دو نفره که فک کنم بتونید اونجا بخوابید

1 ساعت بعد
لیسا: من میرم بیرون یلحظه
کوک: نرو
لیسا: فقط ببینم کسی هست یا نه...
کوک: نه
لیسا: باشه
جنی: داره پیام میده که اروم میخنده
ته یونگ: جین بیا اینجا
جین : چیکارم داری؟
ته یونگ: بیا
جین: چی؟
ته یونگ: میتونی ببینی جنی به کی پیام میده؟ ( جین از رابطه قبلی جنی و ته خبر داره)
جین: اخه این چه کاریه... نمیتونم
لیسا داره قهوه میاره که یهو کوک رو میبینه
قهوه ها از دستش میریزه
کوک: چی شد
رزی، جنی، جیسو: چی شده؟
لیسا: هیچی الان تمیز میکنم
کوک : زخمی که نشدی؟
لیسا: نه زیاد خب اینجای دستم..


ادامه پارت امار ۵۶۰ عاپ میشه.. 🤍
دیدگاه ها (۰)

رمان #شام_رمانتیکپارت 4لیسا:نه زیاد خب اینجای دستم یکم درد م...

رمان #شام_رمانتیکپارت 5میرن بخورن که یهو.. یکی در میزنهلیسا:...

رمان #شام_رمانتیکپارت 2جنی: نه چرا باید بگم مگه مهمه؟ ته یون...

رمان #شام_رمانتیکپارت 1رزی: بچه ها میخوام یچیزی بهتون بگم ل...

دختر جهنمی

بهترین دوستی ها پارت ۲و شروع کرد به فیزیک درس دادن زنگ تفریح...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط