پارت ۱۸
#پارت_۱۸
آرتین رو به همه گفت_بچه ها عالی بود.مثه همیشه.خب سینا بیا اینجا.
دیگع مشغول کارای دیگه بودن.عرفان اومد سمتم
_ارتین پایین چیزی بهت گفت؟
+اره....گفت فکر نمیکردم بیای...منم گفتم بخاطر کار اومدم که عقب نمونه...احتمالا بعد بیرون رفتن آهنگ برم
_تو حیفی بری!...کجا میخوای بری؟...بعدشم تو بری عمرا آرتین دیگه همچین گیتاریستی پیدا نمیکنه
همون موقع آرتین عرفانو صدا زد.فهمیدم از قصد صداش کرده که با من حرف نزنه.عقده ای روانی.تا ساعت ۵ استدیو بودیم بعدم رفتم خونه.
******************************************
بالاخره جمعه شد و روز مهمونی.تو این چند روز تچ استدیو اتفاق خاصی نیوفتاد.بغیر از چنباری که اِوین اومد و با اون نگاه هاش حالمو عوض میکرد.جالب بود که آرتین قبل از اومدن اِوین اصن کاریم نداشت.اِوین که میومد کوکمیشد و باهم دیگه خیلی غیر مستقیم به من تیکه مینداختن که منم نشنیده میگرفتم.
ساعتو نگاه کردم۲بود.عرفان گفت میاد دنبالمون.ده حسابی با آلما چفت شده بودن.رفتم اتاق آلما و بهش گفتم که آماده شه.خودمم رفتم یه دوش گرفتم و اومدم بیرون و موهامو سشوار کردم.با بابلیس پایینشو حالت دادم.جلو موهامم فرق کج بازکردم.یه پیرهن عروسکی که قدش تا بالای زانوم بودو یقش حالت باز بودو رو سرشونه ها وایمیساد برداشتم گذاشتم که بعدا بپوشم.رفتم سراغ آرایشم.یه آرای ملیح دخترونه.ناخونامم لاک مشکی زدم.یه تأتو موقتم پشت مچ پام زدم.کفش پاشنه بلند ورنی هم پوشیدم.ساعتو نگاه کردم ۷:۳۰ اوووو ینی من این همه مدت داشتم حاضر میشدم؟یه گردنبند قلاده ای هم بستم به گردنم.مانتو و جوراب شلواری هم پوشیدم.رفتم بیرون.در اتاق آلما رو زدم.درو بازکرد.آرایشش از من غلیظ تر بود.لباسشم آبی کاربنی بود و بهش میومد.
+حاضری بریم؟؟
دوتا پیس عطر زد و گفت بریم.
+الما تو با عرفان برچ من با ماشین خودم میام.
_نه دیگه...بیا بریم نیای عرفان ناراحت میشه
+خب بریم.
عرفان بیرون وایساده بود و سریع رفتیم سوار ماشینش شدیم
آرتین رو به همه گفت_بچه ها عالی بود.مثه همیشه.خب سینا بیا اینجا.
دیگع مشغول کارای دیگه بودن.عرفان اومد سمتم
_ارتین پایین چیزی بهت گفت؟
+اره....گفت فکر نمیکردم بیای...منم گفتم بخاطر کار اومدم که عقب نمونه...احتمالا بعد بیرون رفتن آهنگ برم
_تو حیفی بری!...کجا میخوای بری؟...بعدشم تو بری عمرا آرتین دیگه همچین گیتاریستی پیدا نمیکنه
همون موقع آرتین عرفانو صدا زد.فهمیدم از قصد صداش کرده که با من حرف نزنه.عقده ای روانی.تا ساعت ۵ استدیو بودیم بعدم رفتم خونه.
******************************************
بالاخره جمعه شد و روز مهمونی.تو این چند روز تچ استدیو اتفاق خاصی نیوفتاد.بغیر از چنباری که اِوین اومد و با اون نگاه هاش حالمو عوض میکرد.جالب بود که آرتین قبل از اومدن اِوین اصن کاریم نداشت.اِوین که میومد کوکمیشد و باهم دیگه خیلی غیر مستقیم به من تیکه مینداختن که منم نشنیده میگرفتم.
ساعتو نگاه کردم۲بود.عرفان گفت میاد دنبالمون.ده حسابی با آلما چفت شده بودن.رفتم اتاق آلما و بهش گفتم که آماده شه.خودمم رفتم یه دوش گرفتم و اومدم بیرون و موهامو سشوار کردم.با بابلیس پایینشو حالت دادم.جلو موهامم فرق کج بازکردم.یه پیرهن عروسکی که قدش تا بالای زانوم بودو یقش حالت باز بودو رو سرشونه ها وایمیساد برداشتم گذاشتم که بعدا بپوشم.رفتم سراغ آرایشم.یه آرای ملیح دخترونه.ناخونامم لاک مشکی زدم.یه تأتو موقتم پشت مچ پام زدم.کفش پاشنه بلند ورنی هم پوشیدم.ساعتو نگاه کردم ۷:۳۰ اوووو ینی من این همه مدت داشتم حاضر میشدم؟یه گردنبند قلاده ای هم بستم به گردنم.مانتو و جوراب شلواری هم پوشیدم.رفتم بیرون.در اتاق آلما رو زدم.درو بازکرد.آرایشش از من غلیظ تر بود.لباسشم آبی کاربنی بود و بهش میومد.
+حاضری بریم؟؟
دوتا پیس عطر زد و گفت بریم.
+الما تو با عرفان برچ من با ماشین خودم میام.
_نه دیگه...بیا بریم نیای عرفان ناراحت میشه
+خب بریم.
عرفان بیرون وایساده بود و سریع رفتیم سوار ماشینش شدیم
۱.۹k
۲۷ تیر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.