He was wonderful🦑part:۷
He was wonderful🦑part:۷
ته:دوستت دارم...(بغض)
ات:یاااا منم دوستت دارم...مراقب باش گریه نکنی مرد گنده(با خنده)
ته:مسخره(میخنده)
ات:حرف دیگه ای نداری؟مثلا بیا قرار بذاریمی چیزی...
ته:(میخنده)
ات:هی اینو نگفتم که بخندییی(میخنده)
ته:بیا باهم ازدواج کنیم و بچه دار شیم
ات:چ...چی؟خیلی زود پیش نرفتی؟
ته:نه اتفاقا دیر هم هست...باید زودتر از اینا باهات ازدواج میکردم
ات:ولی آخه تو آدم معروفی هستی عزیزم...من نمیتونم قبولت کنم...
ته:هرکی هم که باشم بازم دوستت دارم بیبی و میخوام ازت پنج تا بچه داشته باشم
ات:پنج تا؟(میخنده)
ته:تو بچه دوست نداری؟
ات:دوست دارم...ولی خب...
ته:ولی نداره دیگه...نمیدونم چطور انقدر سریع پیش رفتیم...ولی میخوام با مامان و بابات صحبت کنم و تورو مال خودم کنم
ات:مطمئنی؟من تنها دخترشونما...اذیتت میکنن
ته:نگران نباش...در عوضش به تو میرسم
ات:(هلش میده)بس کنن(میخنده)
ته:یااا...خب چیکار کنم چشمات قشنگه؟
ات:بس کن دیگه ته...مهمونا چی شدن؟
ته:اونا رو به پسرا سپردم...
ات:خب بنظرت الان نگران نیستن نمیخوای بهشون خبر بدی؟
ته:اوووه یادم رفته بودا(میخنده)
ات:زنگ بزن دیگه پسر بد(میخنده)
ته:خب زنگ میزنم و خبر میدم...میگم حالت خوب نیست...بعدش با ماشین میریم خونه و سوپرایزشون میکنیم
ات:هییی میخوای سکته کنن؟
ته:آره دیگه...(میخنده)
ات:باشه...هرطور راحتی(میخنده)
(چند دقیقه بعد)
نامجون:زنگ در رو زدن؟
جین:الان باز میکنم...(باز کرد)
ته:ات مرددد(میخنده)
ات:(میزنتش)من نمردمم(عصبی)
ته:دوستت دارم...(بغض)
ات:یاااا منم دوستت دارم...مراقب باش گریه نکنی مرد گنده(با خنده)
ته:مسخره(میخنده)
ات:حرف دیگه ای نداری؟مثلا بیا قرار بذاریمی چیزی...
ته:(میخنده)
ات:هی اینو نگفتم که بخندییی(میخنده)
ته:بیا باهم ازدواج کنیم و بچه دار شیم
ات:چ...چی؟خیلی زود پیش نرفتی؟
ته:نه اتفاقا دیر هم هست...باید زودتر از اینا باهات ازدواج میکردم
ات:ولی آخه تو آدم معروفی هستی عزیزم...من نمیتونم قبولت کنم...
ته:هرکی هم که باشم بازم دوستت دارم بیبی و میخوام ازت پنج تا بچه داشته باشم
ات:پنج تا؟(میخنده)
ته:تو بچه دوست نداری؟
ات:دوست دارم...ولی خب...
ته:ولی نداره دیگه...نمیدونم چطور انقدر سریع پیش رفتیم...ولی میخوام با مامان و بابات صحبت کنم و تورو مال خودم کنم
ات:مطمئنی؟من تنها دخترشونما...اذیتت میکنن
ته:نگران نباش...در عوضش به تو میرسم
ات:(هلش میده)بس کنن(میخنده)
ته:یااا...خب چیکار کنم چشمات قشنگه؟
ات:بس کن دیگه ته...مهمونا چی شدن؟
ته:اونا رو به پسرا سپردم...
ات:خب بنظرت الان نگران نیستن نمیخوای بهشون خبر بدی؟
ته:اوووه یادم رفته بودا(میخنده)
ات:زنگ بزن دیگه پسر بد(میخنده)
ته:خب زنگ میزنم و خبر میدم...میگم حالت خوب نیست...بعدش با ماشین میریم خونه و سوپرایزشون میکنیم
ات:هییی میخوای سکته کنن؟
ته:آره دیگه...(میخنده)
ات:باشه...هرطور راحتی(میخنده)
(چند دقیقه بعد)
نامجون:زنگ در رو زدن؟
جین:الان باز میکنم...(باز کرد)
ته:ات مرددد(میخنده)
ات:(میزنتش)من نمردمم(عصبی)
۳.۲k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.