مافیایمن

#مافیای_من
P:57
(ویو ا.ت)

چشم‌هاش که به خون نشسته بود
رگ های منقبض شده ی پیشونیش
داشت منو میترسوند

عصبی به طرفم اومدو گفت
فلیکس: ا.ت میخام باهات حرف بزنم!

متعجب خواستم حرفی بزنم که هیونجین حرفمو قطع کرد
هیونجین: نمیشه!!

فلیکس نگاه غضب ناکی بهش انداختو گفت
فلیکس: یادم نمیاد ازت اجازه خواسته باشم

هیونجین با حرفش پوزخندی زدو گفت
هیونجین: منم یادم نمیاد هیچ وقت اجازه داده باشم نزدیکش شی!! میدونی که روی اموالم حساسم

با حرفش اخم کردمو دیگه منتظر نموندم
ا.ت: اموالت؟! نکنه فکر کردی صاحبمی؟!

عصبی ادامه دادم
ا.ت: منو بزار زمین......همین الان

عصبی نگاهم کردو آروم گزاشتم روی زمین
مثل اینکه اثرات دارو رفته بودو حالا میتونستم روی پاهام وایستم پس رو به فلیکس کردمو گفتم
ا.ت: بریم

سرشو تکون داد که باهم به سمت اتاقم رفتیم

با وارد شدنم به اتاق پشتم وارد شد که بلافاصله درو بستمو گفتم
ا.ت: چیشده؟!
دیدگاه ها (۵)

#عشق_دیوونگیه P:3(ویو ا.ت)این پسر دیوونه بودحالا که بعد چند ...

#روانی_دوست_داشتنی_من P:20( ویو ا.ت)سوهی: خیلی خب حالاو به س...

#مافیای_من P:56(ویو ا.ت)آروم چشمامو باز کردم که با دیدن هیون...

کاورجدید عشق دیوونگیهکاره یه هنرمند قشنگهمرسی بابت کاور قشنگ...

پارت ۸ فیک مرز خون و عشق

پارت ۱۷ فیک مرز خون و عشق

#درخواستی#تکپارتیوقتی هردتون آیدلین و باهم قرار میزارین........

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط