وقتی فروخته میشی بهش اما............♡
وقتی فروخته میشی بهش اما............♡
PART 3♡
(اسلاید 2 مال ات هست که پوشیده)
در زدن در باز کردم دیدم خدمتکار هست گفت شام حاضره برم پایین گفتم باشه رفتم پایین جیمین سر میز بود و منتظر من بود که دیدم من امدم خیره شده بود به من
جیمین ویو
خدمتکار گفت برم سر میز شام حاضر رفتم منتظر ا.ت بودم که امد خیلی خوشگل بود من بهش خیره بودم درست اون منو نمیشناخت ولی من انو میشناسم اون از بچگی میشناسم.......
(چند سال قبل)
بابای ا.ت : دخترم حاضری بدو باید بریم خونه دوستم
ا.ت: بابایی وایسا الان میام
مامان ا.ت: دخترم بدو دیگه
ا.ت: امدم بابا راستی کدوم دوستت میریم همونی که ی پسر خوشگل داره
بابا ا.ت: اره 😄 ولی حالا چرا خوشگل😄
ا.ت: چون خوشگله
بابا ا.ت : باشه بریم؟
ا.ت: بریم
(۳۰ دقیقه بعد رسیدن به عمارت بابا ی جیمین)
بابای جیمین: سلام بفرمایین
مامان جیمین:سلام بفرمایین تو
جیمین : سلام
باباا.ت :سلام ممنون
مامان ا.ت : سلام ممنون
ا.ت : سلام خوبی جیمین
جیمین: بله تو خوبی
ا.ت: بله ملسی
مامان و بابای جیمین : جیمین ا.ت رو ببر اتاق باهم بازی کنید
مامان و بابای ا.ت: ا.ت با جیمین برو اتاقش باهم بازی کنین
ا.ت و جیمین: باشه
ا.ت : جیمین بزرگ شدم دوست دارم باهات ازدواج کنم
جیمین: منم
(بچه ها ی توضیح ا.ت و جیمین جدا میشن به خاطر اینکه خوانوادشون مشکل پیش میاد جیمین میره امریکا و ا.ت میره فرانسه بعد ۳ سال برمیگردن کره که مادرش میمیره ولی جیمین
۱۰ سال بعد به کره میاد و چون از بچگی عاشق ا.ت هست میاد پیداش میکنه و مال خودش میکنه )
(برگشت به زمان حال)
جیمین:میگم ی چیزی ناراحت نمیشی؟
ا.ت:نه
جیمین:خوب نامادریت تو رو به ...م..ن...من...فروخته
ا.ت: خوبه حداقل از دست اون زن فرار کردم انقدر ازم کار میکشید انگار خدمتکارش بودم
جیمین:اها
ا.ت ویو
شامم رو خوردم رفتم تو اتاقم و گوشیم رو برداشتم به میا پیام دادم دیدم انلاینه
ا.ت:سلام اجی خوبی
میا:سلام خوبم تو خوبی
ا.ت: اره خوبم
میا:کی میای خونه؟زود بیااااااا
ا.ت:نمیشه چون مانادای منو فروخته به این پسره که اسمش جیمینه
میا: باشه ولی پیام بدیااا☹️☹️
ا.ت:باشه😄😄
میا:😄😄
ا.ت: من خوابم میاد شبت بخیر
میا: منم شبخت بخیر
فردا صبح
بچه ها من برای پارت بعد شرط دارم ۱۰ تا کامنت و ۱۰ تا لایک
امید وارم خوشتون بیاد از فیکم 😁😁😁
PART 3♡
(اسلاید 2 مال ات هست که پوشیده)
در زدن در باز کردم دیدم خدمتکار هست گفت شام حاضره برم پایین گفتم باشه رفتم پایین جیمین سر میز بود و منتظر من بود که دیدم من امدم خیره شده بود به من
جیمین ویو
خدمتکار گفت برم سر میز شام حاضر رفتم منتظر ا.ت بودم که امد خیلی خوشگل بود من بهش خیره بودم درست اون منو نمیشناخت ولی من انو میشناسم اون از بچگی میشناسم.......
(چند سال قبل)
بابای ا.ت : دخترم حاضری بدو باید بریم خونه دوستم
ا.ت: بابایی وایسا الان میام
مامان ا.ت: دخترم بدو دیگه
ا.ت: امدم بابا راستی کدوم دوستت میریم همونی که ی پسر خوشگل داره
بابا ا.ت: اره 😄 ولی حالا چرا خوشگل😄
ا.ت: چون خوشگله
بابا ا.ت : باشه بریم؟
ا.ت: بریم
(۳۰ دقیقه بعد رسیدن به عمارت بابا ی جیمین)
بابای جیمین: سلام بفرمایین
مامان جیمین:سلام بفرمایین تو
جیمین : سلام
باباا.ت :سلام ممنون
مامان ا.ت : سلام ممنون
ا.ت : سلام خوبی جیمین
جیمین: بله تو خوبی
ا.ت: بله ملسی
مامان و بابای جیمین : جیمین ا.ت رو ببر اتاق باهم بازی کنید
مامان و بابای ا.ت: ا.ت با جیمین برو اتاقش باهم بازی کنین
ا.ت و جیمین: باشه
ا.ت : جیمین بزرگ شدم دوست دارم باهات ازدواج کنم
جیمین: منم
(بچه ها ی توضیح ا.ت و جیمین جدا میشن به خاطر اینکه خوانوادشون مشکل پیش میاد جیمین میره امریکا و ا.ت میره فرانسه بعد ۳ سال برمیگردن کره که مادرش میمیره ولی جیمین
۱۰ سال بعد به کره میاد و چون از بچگی عاشق ا.ت هست میاد پیداش میکنه و مال خودش میکنه )
(برگشت به زمان حال)
جیمین:میگم ی چیزی ناراحت نمیشی؟
ا.ت:نه
جیمین:خوب نامادریت تو رو به ...م..ن...من...فروخته
ا.ت: خوبه حداقل از دست اون زن فرار کردم انقدر ازم کار میکشید انگار خدمتکارش بودم
جیمین:اها
ا.ت ویو
شامم رو خوردم رفتم تو اتاقم و گوشیم رو برداشتم به میا پیام دادم دیدم انلاینه
ا.ت:سلام اجی خوبی
میا:سلام خوبم تو خوبی
ا.ت: اره خوبم
میا:کی میای خونه؟زود بیااااااا
ا.ت:نمیشه چون مانادای منو فروخته به این پسره که اسمش جیمینه
میا: باشه ولی پیام بدیااا☹️☹️
ا.ت:باشه😄😄
میا:😄😄
ا.ت: من خوابم میاد شبت بخیر
میا: منم شبخت بخیر
فردا صبح
بچه ها من برای پارت بعد شرط دارم ۱۰ تا کامنت و ۱۰ تا لایک
امید وارم خوشتون بیاد از فیکم 😁😁😁
۲.۲k
۱۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.