شروع دوباره پارت ۱۳ فیک بی تی اس
شروع دوباره پارت ۱۳ #فیک_بی_تی_اس
بعد از گفتن حرفم تلفن رو قطع کردم و رفتم پیش آری
+: میخوای باهم فیلم ببینیم؟
÷: اوهوم
+: اوم ژانرش چی باشه؟
÷: کمدی چطوره:
+: اوممم خیلی خوبه (خنده)
آری یه فیلم انتخاب کرد و باهم نشستیم و تماشا کردیم ... فیلمش خیلی خنده دار بود آری هم خیلی میخندید ... داشتم فیلم میدیدم که متوجه شدم آری خوابش بره ... آروم تلویزیون رو خاموش کردم د آری رو بغل کردم و بردمش توی اتاقش توی تختش گذاشتم و خودمم رفتم نوشتم رو کاناپه ... به اتفاق های امروز فکر میکردم ... یعنی چی قراره بشه؟ ... هوففف از این فکرا اومدم بیرون و رفتم تو اتاقم کار های لازمو کردم و گرفتم خوابیدم
[صبح]
ا.ت ویو
آری رو آماده کردم و خودم هم آماده شدم [اسلاید دوم]و بعد از رسوندن آری به مهدکودک خودم به سمت شرکت رفتم ... داخل که رفتم همه تعظیم کردن ... به سمت اتاق کارم رفتم د نشستم روی صندلی چرمیم ... یه کلکسیون جدید آماده میکنم ... حتی آمادس ، طرح ها خیلی خوب شدن فقط مونده یه شرکت مدلینگ پیدا کنم و باهاشون قرداد ببندم برای فشن شو قراره لباس هایی که طراحی کردم معرفی و فروخته بشن ... به منشیم گفتم یه شرکت خوب پیدا کنه که توی کارش عالی باشه ... بعد از نیم ساعت منشی اومد تو البته نه تنها منشی بلکه دست راستمه
*: خانم من با یه شرکت صحبت کردم ... کارشون خیلی خوبه اگر شما هم بپسندید میتونیم به توافق برسیم
+: باشه لوکا، بگو بیان ... راستی کدوم شرکته؟
*: شرکت ج ....
که گوشی ا.ت زنگ خورد
+: تو میتونی بری لوکا
لوکا رفت بیرون
+: امشب؟ ... جولیا ما نیایم بهتره ... باشه خیله خب ... فهمیدم ... اوکی میایم بابا
[یک ساعت بعد]
لوکا اومد داخل و بهم گفت
*: خانم اون شرکتی که راجع بهش صحبت کردم اومدن
+: بگو بیان
با چیزی که دیدم خیلی شوکه شدم اون چرا .....
زیاد نوشتماااا
بعد از گفتن حرفم تلفن رو قطع کردم و رفتم پیش آری
+: میخوای باهم فیلم ببینیم؟
÷: اوهوم
+: اوم ژانرش چی باشه؟
÷: کمدی چطوره:
+: اوممم خیلی خوبه (خنده)
آری یه فیلم انتخاب کرد و باهم نشستیم و تماشا کردیم ... فیلمش خیلی خنده دار بود آری هم خیلی میخندید ... داشتم فیلم میدیدم که متوجه شدم آری خوابش بره ... آروم تلویزیون رو خاموش کردم د آری رو بغل کردم و بردمش توی اتاقش توی تختش گذاشتم و خودمم رفتم نوشتم رو کاناپه ... به اتفاق های امروز فکر میکردم ... یعنی چی قراره بشه؟ ... هوففف از این فکرا اومدم بیرون و رفتم تو اتاقم کار های لازمو کردم و گرفتم خوابیدم
[صبح]
ا.ت ویو
آری رو آماده کردم و خودم هم آماده شدم [اسلاید دوم]و بعد از رسوندن آری به مهدکودک خودم به سمت شرکت رفتم ... داخل که رفتم همه تعظیم کردن ... به سمت اتاق کارم رفتم د نشستم روی صندلی چرمیم ... یه کلکسیون جدید آماده میکنم ... حتی آمادس ، طرح ها خیلی خوب شدن فقط مونده یه شرکت مدلینگ پیدا کنم و باهاشون قرداد ببندم برای فشن شو قراره لباس هایی که طراحی کردم معرفی و فروخته بشن ... به منشیم گفتم یه شرکت خوب پیدا کنه که توی کارش عالی باشه ... بعد از نیم ساعت منشی اومد تو البته نه تنها منشی بلکه دست راستمه
*: خانم من با یه شرکت صحبت کردم ... کارشون خیلی خوبه اگر شما هم بپسندید میتونیم به توافق برسیم
+: باشه لوکا، بگو بیان ... راستی کدوم شرکته؟
*: شرکت ج ....
که گوشی ا.ت زنگ خورد
+: تو میتونی بری لوکا
لوکا رفت بیرون
+: امشب؟ ... جولیا ما نیایم بهتره ... باشه خیله خب ... فهمیدم ... اوکی میایم بابا
[یک ساعت بعد]
لوکا اومد داخل و بهم گفت
*: خانم اون شرکتی که راجع بهش صحبت کردم اومدن
+: بگو بیان
با چیزی که دیدم خیلی شوکه شدم اون چرا .....
زیاد نوشتماااا
۲۵.۹k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.