ادامه پارت قبل

ادامه پارت قبل 🗿👩🏻‍🦯
مکثی کرد و ادامه داد :
طاها- رها من دوست دارم، خیلیم دوست دارم، به طوری که حتی بدون تو نمی‌تونم زندگی کنم، لطفا کاری نکن همه چیز بین ما نابود بشه.
از جام بلند شدم و در رو باز کردم و سرد و بی‌روح نگاهش کردم و گفتم :
رها- دیگه هیچ مایی وجود نداره آقای بهمنی، همه چیز بین من و تو نابود شد، خودت نابودش کردی!
به محض اتمام حرفم در رو بستم و قفل کردم، لباسام رو که در اثر بارون خیس شده بود رو دراوردم و با یه دست لباس تمیز عوض کردم هنذفریم رو گذاشتم توی گوشم و بدون توجه به طاهایی که پشت در داشت بال بال می‌زد تا در رو باز کنم چشمام رو بستم.
#عشق_پر_دردسر
دیدگاه ها (۰)

#part92 #طاها•دو هفته بعد•با عصبانیت از خونه خارج شدم، لگدی ...

ادامه پارت قبل 🗿👩🏻‍🦯دستی توی موهاش کشید و گفت :طاها- نمی‌خوا...

#part91#طاهابرای بار هزارم شماره رها رو گرفتم ولی جواب نداد،...

ادامه پارت قبل 🗿👩🏻‍🦯رها- بله؟فرشاد- سلام رها خانوم، یه ساعت ...

black flower(p,321)

#شب_خاص Part 24محافظت کنم...و...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_267همه باهم اهانی زمزم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط