Part39
#Part39
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
سر جمع ٤بار باهم بودیم ولی وقتی منو وادار به رابطه میکرد احساس میکردم از من خوشش اومده ولی الان یه حس بدی بهش پیدا کرده بودم هرکاری هم میکردم سرکوب نمیشد از دست خودم عصبانی بودم یاسمن راست میگفت من نباید با پارمیس می بودم، کارم اشتباه محض بود...
وقتی من شیرین رو می خوام...
صدای یاسر رو شنیدم
_ ببینم تو چطور سیستم اون یارو رو هک کردی؟
شونه هام رو انداختم بالا
_ نمیدونم فقط یادمه از یه سری از اطلاعات قدیمی که داشتم استفاده کردم و درست شد
سرش رو تکون داد وانگشتش رو روی شقیقه اش گذاشت
_ خوبه اینجات خوب کار میکنه ما هم همین رو میخوایم یکی که تو مواقع خاص و پیش بینی نشده بتونه درست ترین کار ممکن رو انجام بده
فکر کنم از تعریفش یه ذره دیگه گذاشته شد رو اعتماد به نفسم، سعی کردم مصمم حرف بزنم تا فکر نکنند زیاد شل و ول هستم، واقعیت امر هم همین بود من خیلی وقت بود از شل و ول بودن در اومده بودم و الان خیلی محکمترنسبت به سام ٦ماه پیش بودم پس سریع پریدم وسط حرفش
+منظور از مواقع خاص؟
_ ببین رک باهات حرف میزنم و میدونم بچه تر از اینا هستی که بخوای ما رو لو بدی پس ببین ما یکی رو سالهاست تحت نظر داریم مدتیه متوجه شدیم که قراره تا دوماه دیگه یک اختلاص بزرگی رو انجام بده
+ خوب میخواید جلوش رو بگیرید؟
همه پوزخندی زدند که یاسر دستش رو انداخت رو دسته ی مبل و پاش رو روی پاش انداخت
_ ابداً نمیخوایم جلوش رو بگیریم، ولی نمیخوایم کمکش هم بکنیم!
+ پس؟
_ ببین الان کم کم داره کاراش میوفته رو روال تا این کار رو انجام بده ، حتی مقدمات زندگی رو تو یکی از کشورهای آمریکای جنوبی هم فراهم کرده تا حدی که دختر و پسرش رو هم فرستاده اونور آب و کم کم داره به نام دختر و پسرش و همسرش اونجا خونه میخره و کم کم تمام اموالی که تو ایران داره رو خورد خورد با نصف قیمت خیلی زیر زیرکی میفروشه تا بتونه مقدمات زندگی در اونجا رو فراهم کنه
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
سر جمع ٤بار باهم بودیم ولی وقتی منو وادار به رابطه میکرد احساس میکردم از من خوشش اومده ولی الان یه حس بدی بهش پیدا کرده بودم هرکاری هم میکردم سرکوب نمیشد از دست خودم عصبانی بودم یاسمن راست میگفت من نباید با پارمیس می بودم، کارم اشتباه محض بود...
وقتی من شیرین رو می خوام...
صدای یاسر رو شنیدم
_ ببینم تو چطور سیستم اون یارو رو هک کردی؟
شونه هام رو انداختم بالا
_ نمیدونم فقط یادمه از یه سری از اطلاعات قدیمی که داشتم استفاده کردم و درست شد
سرش رو تکون داد وانگشتش رو روی شقیقه اش گذاشت
_ خوبه اینجات خوب کار میکنه ما هم همین رو میخوایم یکی که تو مواقع خاص و پیش بینی نشده بتونه درست ترین کار ممکن رو انجام بده
فکر کنم از تعریفش یه ذره دیگه گذاشته شد رو اعتماد به نفسم، سعی کردم مصمم حرف بزنم تا فکر نکنند زیاد شل و ول هستم، واقعیت امر هم همین بود من خیلی وقت بود از شل و ول بودن در اومده بودم و الان خیلی محکمترنسبت به سام ٦ماه پیش بودم پس سریع پریدم وسط حرفش
+منظور از مواقع خاص؟
_ ببین رک باهات حرف میزنم و میدونم بچه تر از اینا هستی که بخوای ما رو لو بدی پس ببین ما یکی رو سالهاست تحت نظر داریم مدتیه متوجه شدیم که قراره تا دوماه دیگه یک اختلاص بزرگی رو انجام بده
+ خوب میخواید جلوش رو بگیرید؟
همه پوزخندی زدند که یاسر دستش رو انداخت رو دسته ی مبل و پاش رو روی پاش انداخت
_ ابداً نمیخوایم جلوش رو بگیریم، ولی نمیخوایم کمکش هم بکنیم!
+ پس؟
_ ببین الان کم کم داره کاراش میوفته رو روال تا این کار رو انجام بده ، حتی مقدمات زندگی رو تو یکی از کشورهای آمریکای جنوبی هم فراهم کرده تا حدی که دختر و پسرش رو هم فرستاده اونور آب و کم کم داره به نام دختر و پسرش و همسرش اونجا خونه میخره و کم کم تمام اموالی که تو ایران داره رو خورد خورد با نصف قیمت خیلی زیر زیرکی میفروشه تا بتونه مقدمات زندگی در اونجا رو فراهم کنه
۳.۰k
۲۰ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.