ناپدری۲
#ناپدری۲
#pt17
سوفیا بعد سه روز یونگی براش یه خونه پیدا کرد که با دکوراسیون موردعلاقه خودش چیده شده بود
×از این به بعد اینجا زندگی میکنی
+ممنون
×هرچی لازم داشتی بهم بگو
+باشه ممنون
یونگی از خونه بیرون رفت سوفیا در اولین فرصت سریع شماره کوک رو گرفت
+کوکی
_چه عجب یادی از کوکیت کردی
+یااا میدونم دیر زنگ زدم ولی مجبور بودم اما الان راحتم میتونی بیای جایی که بهت میگم
_تو جون بخواه باشه میام آدرس بده
+باشه میبینمت
_میبینمت عزیزم
هردو قطع کردن سوفیا بلند شد شام رو آماده کرد لوکیشن رو از قبل فرستاد و رفت حاضر شد و منتظر موند رو مبل نشسته بود و دستشو رو شکمش نوازش وار کشید
+یعنی اگه بابایی بفهمه تو تو وجود منی چه حسی پیدا میکنه به نظرت اگه بگم اونم مثل جینا میگه سقطت کنم یا برعکس خوشحال شه
همینطوری تو فکر بود که زنگ خونه به صدا در اومد سوفیا بلند شد در و کمی باز کرد و با دیدن کوک خودشو نشون داد
+سلام عشقم
_سلام عزیزم
کوک سوفیا رو تو بغلش کشید و در گوشش زمزمه کرد
_دلم برات تنگ شده بود
+منم همینطور
سوفیا با دیدن صدا پا سریع کت کوک رو گرفت کشیدش تو درم بست
+هوففف بخیر گذشت
ولی کوک فقط به صورت سوفیا خیره شده بود سوفیا به کوک نگاه کرد که باهم چشم تو چشم شدن کوک دستشو پشت سر سوفیا گذاشت و لباشو چسبوند رو لبا سوفیا و آروم مک میزد
+هوممم شام یخ کرد
سوفیا دست کوک رو گرفت و.....
اینم از پارتای جدید
#pt17
سوفیا بعد سه روز یونگی براش یه خونه پیدا کرد که با دکوراسیون موردعلاقه خودش چیده شده بود
×از این به بعد اینجا زندگی میکنی
+ممنون
×هرچی لازم داشتی بهم بگو
+باشه ممنون
یونگی از خونه بیرون رفت سوفیا در اولین فرصت سریع شماره کوک رو گرفت
+کوکی
_چه عجب یادی از کوکیت کردی
+یااا میدونم دیر زنگ زدم ولی مجبور بودم اما الان راحتم میتونی بیای جایی که بهت میگم
_تو جون بخواه باشه میام آدرس بده
+باشه میبینمت
_میبینمت عزیزم
هردو قطع کردن سوفیا بلند شد شام رو آماده کرد لوکیشن رو از قبل فرستاد و رفت حاضر شد و منتظر موند رو مبل نشسته بود و دستشو رو شکمش نوازش وار کشید
+یعنی اگه بابایی بفهمه تو تو وجود منی چه حسی پیدا میکنه به نظرت اگه بگم اونم مثل جینا میگه سقطت کنم یا برعکس خوشحال شه
همینطوری تو فکر بود که زنگ خونه به صدا در اومد سوفیا بلند شد در و کمی باز کرد و با دیدن کوک خودشو نشون داد
+سلام عشقم
_سلام عزیزم
کوک سوفیا رو تو بغلش کشید و در گوشش زمزمه کرد
_دلم برات تنگ شده بود
+منم همینطور
سوفیا با دیدن صدا پا سریع کت کوک رو گرفت کشیدش تو درم بست
+هوففف بخیر گذشت
ولی کوک فقط به صورت سوفیا خیره شده بود سوفیا به کوک نگاه کرد که باهم چشم تو چشم شدن کوک دستشو پشت سر سوفیا گذاشت و لباشو چسبوند رو لبا سوفیا و آروم مک میزد
+هوممم شام یخ کرد
سوفیا دست کوک رو گرفت و.....
اینم از پارتای جدید
۱۱.۸k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.