قسمت هفتاد و دو
قسمت هفتاد و دو
ایوب داشت ب خرده کارهای خانه میرسید....
تعمیر پریز برق و شیر اب را خودش انجام میداد و این کارهارا دوست داشت.....
گفتم"حاجی،من درسم تمام شد دوست دارم بروم سر کار"
-مثلا چه جور کاری؟
-مهم نیست،هر جور کاری باشد....
سرش را بالا انداخت بالا و محکم گفت
"نُچ،خانم ها یا باید دکتر شوند ،یا معلم و استاد...باقی کارها یک قِران هم نمی ارزد"
ناراحت شدم
"چرا حاجی؟"
چرخید طرف من"ببین شهلا،خودم توی اداره کار میکنم ،میبینم ک با خانم ها چطور رفتار میشود....
هیچ کس ملاحظه ی روحیه لطیف انها را نمیکند ...حتی اگر مسئولیتی ب عهده ی زن هست نباید مثل یک مرداز او بازخواست کرد.....او باید برای خانه هم توان و انرژی داشته باشد.....
اصلا میدانی شهلا.....باید ناز زن را کشید،نه اینکه او ناز رئیس و کارمند و باقی ادمها را بکشد.....
@ta_abad_zende
قسمت هفتاد و سه
چقدر ناز ادم های مختلف را سر بستری کردن های ایوب کشیده بودم و نگذاشته بودم متوجه شود.....
هر مسئولی را گیر میاوردم برایش توضیح میدادم که نوع بیماری ایوب با بیماران روانی متفاوت است....
مراقبت های خاص خودش را میخواهد....ب روان درمانی و گفتار درمانی احتیاج دارد،نه اینکه فقط دوز قرص هایش کم و زیاد شود.....
این تنها کاری بود ک مدد کار ها میکردند....
وقتی اعتراض میکردم ،میگفتند"به ما همین قدر حقوق میدهند"
اینطوری ایوب به ماه نرسیده بود دوباره بستری میشد....
@ta_abad_zende
ایوب داشت ب خرده کارهای خانه میرسید....
تعمیر پریز برق و شیر اب را خودش انجام میداد و این کارهارا دوست داشت.....
گفتم"حاجی،من درسم تمام شد دوست دارم بروم سر کار"
-مثلا چه جور کاری؟
-مهم نیست،هر جور کاری باشد....
سرش را بالا انداخت بالا و محکم گفت
"نُچ،خانم ها یا باید دکتر شوند ،یا معلم و استاد...باقی کارها یک قِران هم نمی ارزد"
ناراحت شدم
"چرا حاجی؟"
چرخید طرف من"ببین شهلا،خودم توی اداره کار میکنم ،میبینم ک با خانم ها چطور رفتار میشود....
هیچ کس ملاحظه ی روحیه لطیف انها را نمیکند ...حتی اگر مسئولیتی ب عهده ی زن هست نباید مثل یک مرداز او بازخواست کرد.....او باید برای خانه هم توان و انرژی داشته باشد.....
اصلا میدانی شهلا.....باید ناز زن را کشید،نه اینکه او ناز رئیس و کارمند و باقی ادمها را بکشد.....
@ta_abad_zende
قسمت هفتاد و سه
چقدر ناز ادم های مختلف را سر بستری کردن های ایوب کشیده بودم و نگذاشته بودم متوجه شود.....
هر مسئولی را گیر میاوردم برایش توضیح میدادم که نوع بیماری ایوب با بیماران روانی متفاوت است....
مراقبت های خاص خودش را میخواهد....ب روان درمانی و گفتار درمانی احتیاج دارد،نه اینکه فقط دوز قرص هایش کم و زیاد شود.....
این تنها کاری بود ک مدد کار ها میکردند....
وقتی اعتراض میکردم ،میگفتند"به ما همین قدر حقوق میدهند"
اینطوری ایوب به ماه نرسیده بود دوباره بستری میشد....
@ta_abad_zende
۱.۷k
۲۳ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.