دلم یه خواب عمیق و طولانی میخواد

دلم یه خواب عمیق و طولانی میخواد!...
از اونا که وقتی بیدار میشی نمیدونی ساعت چنده و چقدر خوابیدی
که بعد وقتی چشمام و سمت پنجره ی کوچیک رو به روم باز کردم ؛ یه لباسِ آبی آسمونی تنم باشه با دمپاییِ پلاستیکی
حتی اگه دستامم به تخت بسته باشن که صورتم و چنگ نزنم و تمام تنم خراشیده نباشه ؛ گله ای ندارم
فقد دلم میخاد پتو و بپیچم به خودم و کنار پنجره بشینم به صدای پرنده ها یا باریدن بارون گوش بدم
و هیچی یادم نیاد!...
نه اسم خودم ؛ نه اسم تو
نه تاریخ تولدت ؛ نه روزی که آشنا شدیم
نه اسم گلی که دوس داری ؛ نه تیمی که طرفدارشی ؛ نه خواننده ی مورد علاقه ت ؛ نه آهنگایی که فقد برای خودمون دوتا بود ؛ نه عکس دستای خونی شده ت ؛ نه چشمای مستت و نه حتی لقبی که واست گذاشته بودم
کاش میشد هیچی یادم نیاد و دوست داشتنت ام از یادم بره
تمام اینا شده حسرت روزای تلخ من
اما...
منِ لنتی به هرکی بی حس باشم نسبت به تو نمیتونم :)
میخام گریه کنم ولی نمیتونم!...
+کیانا کِی یخ زد قلبِ احساساتیِ مزخرفت؟
_نمیدونم...
#کاف_علیزاده
< اکنون کجاست، چه می‌کند؟
کسی که فراموشش کرده‌ام🙂💔… >

_بی پناهم گوشه ی آغوش خود جا کن مرا!
#سیامکم
#سیامک_نعمتی

پ.ن : متن ربطی به سیامک نداره
تصور کنید حرفایی که نوشتم و فقد دارم باهاش درد و دل میکنم
دیدگاه ها (۹)

بین همسایه هامون ؛ یه خونه ی کوچیک هست که انگار طلسم شدهچون ...

بچه که بودم شبارو دوست نداشتم! هنوزم از شبا بدم میاد!...دم غ...

گلِ پرپرم!...من برعکس تو هیچ وقت رفیقِ خوبی نبودمهمیشه این ت...

ای که میبخشی تو با انگشتری ؛ انگشت خویشدست خالی رد نکن مارا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط