چند شاتی جونگکوک
چند شاتی جونگکوک🪷
درخواستی 🎀
part2
*پرش زمانی به شب*
ات ویو
با گریه، از روی تختم بلند سدم، داخل آینه خودمو نگاه کردم، نفس عمیق کشیدم، اشکاموپاک کردم، کشو رو باز کردم و یه ماسک صورت اصل برداشتم و بازش کردم.
یدونه رویپوستمگذاشتم .
چندتا عکس خنده دار از خودم گرفتم
بعد از چند مین، ماسک رو برداشتم،
دوباره یه ماسک براش چشمام، و یه ماسک برای لبم گذاشتم.
همچنین چند دقیقه گذشت،
ماسک هارو برداشتم..
یه مرطوب کننده برداشتم و روی پوستم زدم، میخوام دیگه به مامانم اهمیت ندم،یه شلوارک تنگ مشکی پوشیدم ، با یک لباس بافتنی تنگ مشکی نازک.. زیبایی بدنم کامل مشخص بود.
موهام رو شونه زدم، شروع کردم به آرایش کردن، کرم، کرمپودر، خط چشم، کانسیلر، کانتور، رژ گونه، سایه چشم، ژل ابرو،ریمل، و در آخر
یه تینت لب خوش رنگ زدم و هدفونمو داخل گوشم گذاشتم.
شروع کردم به گوش دادن آهنگ.
ویو مادر ات
بعد از خوردن غذا، وسایل رو جمع کردم و ظرف هارو داخل ماشین ظرف شویی ریختم،خونه رو مرتب کردم . بعد به سمت اتاقم رفتم و تختم رو مرتب کروم و دراز کشیدم.
*از زبان ادمین:
ساعت ۱۲ شب بود، ات خوابید...
مادر ات هم همینطور....*
جونگکوک ویو
نمیتونم.. نمیتونم دوریش رو تحمل کنم... ۱۶ ساله دخترمو ندیدم... به خاطر اون حرومزاده...هرچقدر بهش پیاممیدم*به مادر ات* جواب نمیده تا برم دنبال ات..
واقعا نمیتونم... هیچکس درک نمیکنه دوری دخترم چقدر سخته.. به چند تا از زیر دستام گفتم شب.. برن از خونه بیهوشش کنن و بدزدنش
از زبان ادمین
زیر دستای جونگکوک به خونه ات و مادرش رفتن، آرومدرو از دیوار بالا رفتن، یکی برای اون یکی قلاب میگرفت ، بعد قدم زنان از حیاط ، به سمت طبقه اتاق خواب ات رفتن، خیلی آروم حرکتمیکردن، تا خواستن در اتاق ات رو باز کنن، در قفل بود. شروع کردن به گشتن کلید....
نمیتونستن پیدا کنن، بعد از کلی گشتن، کلید رو از بالای یخچال برداشتن و قفل درو آروم باز کردن، یکی از کارکن های جونگکوک، دستمال رو روی بینی ات گذاشت و بیهوشش کرد. بعد باهم، ات رو بلند کردن و از خونه رفتن، وارد ماشین شدن و به سمت عمارت جئون حرکت کردن.
درخواستی 🎀
part2
*پرش زمانی به شب*
ات ویو
با گریه، از روی تختم بلند سدم، داخل آینه خودمو نگاه کردم، نفس عمیق کشیدم، اشکاموپاک کردم، کشو رو باز کردم و یه ماسک صورت اصل برداشتم و بازش کردم.
یدونه رویپوستمگذاشتم .
چندتا عکس خنده دار از خودم گرفتم
بعد از چند مین، ماسک رو برداشتم،
دوباره یه ماسک براش چشمام، و یه ماسک برای لبم گذاشتم.
همچنین چند دقیقه گذشت،
ماسک هارو برداشتم..
یه مرطوب کننده برداشتم و روی پوستم زدم، میخوام دیگه به مامانم اهمیت ندم،یه شلوارک تنگ مشکی پوشیدم ، با یک لباس بافتنی تنگ مشکی نازک.. زیبایی بدنم کامل مشخص بود.
موهام رو شونه زدم، شروع کردم به آرایش کردن، کرم، کرمپودر، خط چشم، کانسیلر، کانتور، رژ گونه، سایه چشم، ژل ابرو،ریمل، و در آخر
یه تینت لب خوش رنگ زدم و هدفونمو داخل گوشم گذاشتم.
شروع کردم به گوش دادن آهنگ.
ویو مادر ات
بعد از خوردن غذا، وسایل رو جمع کردم و ظرف هارو داخل ماشین ظرف شویی ریختم،خونه رو مرتب کردم . بعد به سمت اتاقم رفتم و تختم رو مرتب کروم و دراز کشیدم.
*از زبان ادمین:
ساعت ۱۲ شب بود، ات خوابید...
مادر ات هم همینطور....*
جونگکوک ویو
نمیتونم.. نمیتونم دوریش رو تحمل کنم... ۱۶ ساله دخترمو ندیدم... به خاطر اون حرومزاده...هرچقدر بهش پیاممیدم*به مادر ات* جواب نمیده تا برم دنبال ات..
واقعا نمیتونم... هیچکس درک نمیکنه دوری دخترم چقدر سخته.. به چند تا از زیر دستام گفتم شب.. برن از خونه بیهوشش کنن و بدزدنش
از زبان ادمین
زیر دستای جونگکوک به خونه ات و مادرش رفتن، آرومدرو از دیوار بالا رفتن، یکی برای اون یکی قلاب میگرفت ، بعد قدم زنان از حیاط ، به سمت طبقه اتاق خواب ات رفتن، خیلی آروم حرکتمیکردن، تا خواستن در اتاق ات رو باز کنن، در قفل بود. شروع کردن به گشتن کلید....
نمیتونستن پیدا کنن، بعد از کلی گشتن، کلید رو از بالای یخچال برداشتن و قفل درو آروم باز کردن، یکی از کارکن های جونگکوک، دستمال رو روی بینی ات گذاشت و بیهوشش کرد. بعد باهم، ات رو بلند کردن و از خونه رفتن، وارد ماشین شدن و به سمت عمارت جئون حرکت کردن.
- ۱۴.۲k
- ۱۴ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط