لیدی مغرور28
#لیدی_مغرور28
_میخواستم.. بدونم.. شما..
_من..؟
_راستش.. ازتون خوشم اومده.. میشه..شمارتون......
+تهیونگا؟
ته با شنیدن صدای ا/ت که درست از پشتش بلند شد عقب گرد و با ابرو های بالا رفته و دستایه توهم گره خوردش مواجه شد..
+عزیزم.. دوساعته جای ماشین متظرتم.. خیلی دوست داری آدمو منتظر بزاری؟!
نگاهی به پرستار کرد و ادامه داد..:
+خانم محترم.. همینجور که شاهد هستین.. ایشون صاحب داره، پس ممنون میشم اگه مزاحم نشین..!
پرستار با معذرت خواهی و خم راست شدن ازون جا دور شد..
تهیونگ که تا اونموقع بزور خودشو نگه داشته بود تا نخنده.. بلافاصله شروع به خندیدن کرد..
+زهرمارر خنده دارهه؟!
ابرو بالا داد و با خنده گفت:
_من صاحب دارم؟؟؟
ا/ت چشم غره ای رفت به سمت خروجی بیمارستان پا تند کرد..
_هعی ببین تروخدا.. مردم صاحاب دارن ماهم صاحاب داریم..
و بعد با صدای بلندی ک مطمئن بود ا/ت می شنوه ادامه داد:
_صبرکن نفهمیدم.. من صاحب دارمم؟؟؟
.
.
(از زبان ا/ت)
دستمو زیر چونم زدمو به بیرون خیره شدم..
+بد شد که اینجوری رفت..
_ بنظر من تصمیمی که گرفته خیلی خوبه..
+میشه نظر ندی؟
_میشه یکم عاقلانه رفتار کنی؟ اون میموند اینجا که چی بشه؟ میشستو عاشقانه های منو تو رو نگاه میکرد؟!
+یاااا
_ینی واقعا نظر تو مخالف اینه؟!
چشم غره ای نثارش کردمو دوباره به سمت پنجره برگشتم ولی از شانس گوهم به چهار راه رسیدیم و همین باعث شد بتونه توجهشو از از جاده بگیره و تمامو کمال به من بده.. ..
_ا/ت نگام کن..
آهسته سرمو به سمتش چرخوندم و بعد از کلی طفره رفتن بالاخره به چشمای مشکی و مصممش خیره شدم..
_من واقعا نمیدونم تو ذهنت چی میگذره..
نمیدونم نظر واقعیت درموردم چیه..
نمیدونم منو به چشم کی میبینی..
هروز رو یه دنده ای.. یه روز میشم دشمن خونیت ، یروزم میشی صاحبم..
میشه احساساتمو جدی بگیری؟
میشه برای یبارم که شده سرپا بودنه شرکتو.. خوشحال بودن نابیو خوانوادتو.. فراموش کنی و فقط به زندگی خودمو و خودت فکر کنی؟
+من..
_نمیخوام چیزی بگی.. فقط میخوام فک کنی.. اگه واقعا بهم حق میدی پس تاریخ اولین قرارمونو معلوم کن..
ذوق این پارتو داشتم واسه همین زود گذاشتمم
لایک و کامنت؟
_میخواستم.. بدونم.. شما..
_من..؟
_راستش.. ازتون خوشم اومده.. میشه..شمارتون......
+تهیونگا؟
ته با شنیدن صدای ا/ت که درست از پشتش بلند شد عقب گرد و با ابرو های بالا رفته و دستایه توهم گره خوردش مواجه شد..
+عزیزم.. دوساعته جای ماشین متظرتم.. خیلی دوست داری آدمو منتظر بزاری؟!
نگاهی به پرستار کرد و ادامه داد..:
+خانم محترم.. همینجور که شاهد هستین.. ایشون صاحب داره، پس ممنون میشم اگه مزاحم نشین..!
پرستار با معذرت خواهی و خم راست شدن ازون جا دور شد..
تهیونگ که تا اونموقع بزور خودشو نگه داشته بود تا نخنده.. بلافاصله شروع به خندیدن کرد..
+زهرمارر خنده دارهه؟!
ابرو بالا داد و با خنده گفت:
_من صاحب دارم؟؟؟
ا/ت چشم غره ای رفت به سمت خروجی بیمارستان پا تند کرد..
_هعی ببین تروخدا.. مردم صاحاب دارن ماهم صاحاب داریم..
و بعد با صدای بلندی ک مطمئن بود ا/ت می شنوه ادامه داد:
_صبرکن نفهمیدم.. من صاحب دارمم؟؟؟
.
.
(از زبان ا/ت)
دستمو زیر چونم زدمو به بیرون خیره شدم..
+بد شد که اینجوری رفت..
_ بنظر من تصمیمی که گرفته خیلی خوبه..
+میشه نظر ندی؟
_میشه یکم عاقلانه رفتار کنی؟ اون میموند اینجا که چی بشه؟ میشستو عاشقانه های منو تو رو نگاه میکرد؟!
+یاااا
_ینی واقعا نظر تو مخالف اینه؟!
چشم غره ای نثارش کردمو دوباره به سمت پنجره برگشتم ولی از شانس گوهم به چهار راه رسیدیم و همین باعث شد بتونه توجهشو از از جاده بگیره و تمامو کمال به من بده.. ..
_ا/ت نگام کن..
آهسته سرمو به سمتش چرخوندم و بعد از کلی طفره رفتن بالاخره به چشمای مشکی و مصممش خیره شدم..
_من واقعا نمیدونم تو ذهنت چی میگذره..
نمیدونم نظر واقعیت درموردم چیه..
نمیدونم منو به چشم کی میبینی..
هروز رو یه دنده ای.. یه روز میشم دشمن خونیت ، یروزم میشی صاحبم..
میشه احساساتمو جدی بگیری؟
میشه برای یبارم که شده سرپا بودنه شرکتو.. خوشحال بودن نابیو خوانوادتو.. فراموش کنی و فقط به زندگی خودمو و خودت فکر کنی؟
+من..
_نمیخوام چیزی بگی.. فقط میخوام فک کنی.. اگه واقعا بهم حق میدی پس تاریخ اولین قرارمونو معلوم کن..
ذوق این پارتو داشتم واسه همین زود گذاشتمم
لایک و کامنت؟
۱۰.۸k
۲۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.