وقتی بچتون براش اضافي بود پارت پنجم
وقتی بچتون براش اضافي بود پارت پنجم
توی بيمارستان
دکتر :آقای مین شمایید؟
×بله خودمم
دکتر:دخترتون باید عمل بشه لطفا برید فرمو امضا کنید
ویو یونگی:
فرمو پر مردم دیدم دارن میبرنش اتاق عمل دلم ریخت وقتی زیر عمل بود فقط به بد رفتاریام فکر میکردم چقدر کتکش زدم چقدر اذیتش کردم گریم گرفته بود اتم که از استرس خوابش برده بود تو حال خودم بودم که دیدم دارن میارنش بیرون بغض خیلی سنگینی رو احساس کردم که گلومو چنگ میزد نتونستم طاقت بیارم گریم گرفت تا حالا خودمو اینطوری ندیده بودم فقط گریه میکردم پاهامو دنبال خودم میکشونم و بهشون نزدیک میشدم بردنش تو اتاق افتادم زمین که ات بیدار شد و اومد سمتم
+یونگی خوبی سنا کو
×بردنش...هقق.....بردنش تو اتاق ...ات ..یوجین کو..(گریه)
+به خواهرم گفتم ببرتش خونش بیا بریم پیش سنا
×با...باشه
اول من رفتم پیشش چون فقط به نفر میتونست پیشش باشه
×سنا بابایی نمیخوای بیدار شی نگاه کن بهم تا حالا منو اینطوری دیده بودی بابایی تا حالا اینطوری گریه نکرده بود سن....
÷بابا؟
×بیدار شدی بابایی حالت خوبه ؟
توی بيمارستان
دکتر :آقای مین شمایید؟
×بله خودمم
دکتر:دخترتون باید عمل بشه لطفا برید فرمو امضا کنید
ویو یونگی:
فرمو پر مردم دیدم دارن میبرنش اتاق عمل دلم ریخت وقتی زیر عمل بود فقط به بد رفتاریام فکر میکردم چقدر کتکش زدم چقدر اذیتش کردم گریم گرفته بود اتم که از استرس خوابش برده بود تو حال خودم بودم که دیدم دارن میارنش بیرون بغض خیلی سنگینی رو احساس کردم که گلومو چنگ میزد نتونستم طاقت بیارم گریم گرفت تا حالا خودمو اینطوری ندیده بودم فقط گریه میکردم پاهامو دنبال خودم میکشونم و بهشون نزدیک میشدم بردنش تو اتاق افتادم زمین که ات بیدار شد و اومد سمتم
+یونگی خوبی سنا کو
×بردنش...هقق.....بردنش تو اتاق ...ات ..یوجین کو..(گریه)
+به خواهرم گفتم ببرتش خونش بیا بریم پیش سنا
×با...باشه
اول من رفتم پیشش چون فقط به نفر میتونست پیشش باشه
×سنا بابایی نمیخوای بیدار شی نگاه کن بهم تا حالا منو اینطوری دیده بودی بابایی تا حالا اینطوری گریه نکرده بود سن....
÷بابا؟
×بیدار شدی بابایی حالت خوبه ؟
۳.۵k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.