وقت ی بچتون براش اضاف بود پارت ششم

وقت ی بچتون براش اضافي بود پارت ششم

÷بابا من اینجا چیکار میکنم

×دکتر دکتر دخترم بیدار شده
بابایی صبر کن بهت توضیح میدم خوب؟آفرین دختر قشنگم(پیشونیشو بوس کرد)

دکتر معاینش کرد و گفت تا دوروز دیگه باید انجا باشه و بعد از مدتی مرخص شد
بعد از اون اتفاق سنا و یونگی به پدر و دختر خیلی خوب شدن و یونگی الان به هردو بچش به به اندازه توجه میکنه

و پایان❤️بچه ها وقتی میخونین لایک کنین لطفا چیزی ازتون کم نمیشه فقط به من کمک میکنین
دیدگاه ها (۳)

چند پارتیه غمگین از جینتهدید و مرگ فرقی باهم ندارنویو ات:جین...

چند پارتیه غمگین از جینتهدید و مرگ باهم فرقی ندارنویو ات:صبح...

وقتی بچتون براش اضافي بود پارت پنجمتوی بيمارستان دکتر :آقای ...

وقتی بچتون براش اضافي بود پارت چهارمویو یونگی:وقتی رفتیم میو...

پارت ۱۳راوی: جنگکوک رفت دنبال ات و باهم رفتن خرید، شاید برات...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط