تکپارتی تهیونگ[درخواستی]
تکپارتی تهیونگ[درخواستی]
وقتی مریضی
_________________
معرفی
ات:²²سالشه و ²ساله با تهیونگ ازدواج کرده
تهیونگ:²⁵سالشه و ²ساله با ات ازدواج کرده
_________________
باصرفه ها پشت سر هم تهیونگ نگران وارد اتاق شد تهیونگ خیلی ردی من حساس بود این از عشق زیادش به من بود
ته:ات عزیزم بلند شو بیا بریم دکتر
ات:نه من نمیخوام[عطسه]
ته:ات عزیزم بلندشو من اینطور نمیتونم تحمل کنم عشقم تروخدا بلند شو
ات:نه عطسه تهیونگ
ته:جون من ات عشقم
ات:اهههه باشه سرفه
ات ویو
با کمک تهیونگ لباسام رو عوض کردم حالم خیلی بد بود بغض رو تو چشما تهیونگ میشد دید سرم گیج رفت و افتادم روی تخت
ته:ات نفسم چی شده حالت خوبه(نگران)
ات:نه سرم گیچ .سرفه. میره
ته ات رو براید استایل بغل کرد و برد تو ماشین و کمربندش رو بست
تهیونگ ویو
بیش از حد نگران ات بودم حال بدش رو میدیدم بغض میکردم من ات رو بیش از حد دوست دارم یعنی عاشقشم حاضرم جونمم براش بدم
⁵مین بعد
ات به کمک تهیونگ به سختی از ماشین پیاده شد
ات:تهیونگ میشه یه کاری برام کنی
ته:چیکار
ات:به دکتر بگو برام آمپول ننویسه
تهیونگ تک خندهای کرد و گفت
ته:حالا ببینم چی میشه
ات:یاااااا تهیونگ
ته خنده بلندی سر داد و گفت
ته:چشم
وارد مطب دکتر شدن
بعد از چند دقیقه منشی اسمشون رو صدا زد
منشی:خانم کیم ات... نبوت شما هست بفرمایید داخل
ته:بریم ات
ات:اوهوم
وارد اتاق دکتر شدن
دکتر :سلام
ته و ات:سلام
[بعد از حرف زدن دکتر گفت]
دکتر:برای اینکه زود تر خوب بشید باید یه آمپول بزنید
ته:بله دکتر خودشم میگفت که آمپول براش بنویسید
ات:نه من کی گفتم دکتر نمیشه دارو بدید من آمپول نمیزنم
دکتر:اینطور دیر تر خوب میشد و ممکنه بستری شید
ته:ممنونم دکتر ات بریم
ات و تهیونگ از مطب خارج شدن
ته: بهتره برم آمپول رو بگیر
ات:خیلی بدی تهیونگ من دیگه باهات قهرم و ات با دو از پیش تهیونگ فرار کرد
ته:وایسا ات
و تهیونگ هم افتاد دنبالش
³مین بعد
ات ویو
دیگه توان دوییدن نداشتم و وایسادم
تهیونگ هم اومد پیشم و دستم رو گرفت
ته:الهی فداش شم قربونت بشم چرا میری نفسم
ات:من از آمپول میترسم[گریه].
ته:الهی فداش شم گریه نکن یه آمپول کوچیکه دیگه بهت قول میدم اگه خوب بشی ببرمت شهربازی و برات خیلی بستنی بخرم
ات:اوممم قول .عطسه.میدی
ته:آره فدات شم نفسم
ات:پس قبوله
______________
پایان
چون تو چیزا عاشقته خوب نیستم دیگه نمیدونم خوب شده یا نه
۱۰۰تایی مون مبارک😊🦋
وقتی مریضی
_________________
معرفی
ات:²²سالشه و ²ساله با تهیونگ ازدواج کرده
تهیونگ:²⁵سالشه و ²ساله با ات ازدواج کرده
_________________
باصرفه ها پشت سر هم تهیونگ نگران وارد اتاق شد تهیونگ خیلی ردی من حساس بود این از عشق زیادش به من بود
ته:ات عزیزم بلند شو بیا بریم دکتر
ات:نه من نمیخوام[عطسه]
ته:ات عزیزم بلندشو من اینطور نمیتونم تحمل کنم عشقم تروخدا بلند شو
ات:نه عطسه تهیونگ
ته:جون من ات عشقم
ات:اهههه باشه سرفه
ات ویو
با کمک تهیونگ لباسام رو عوض کردم حالم خیلی بد بود بغض رو تو چشما تهیونگ میشد دید سرم گیج رفت و افتادم روی تخت
ته:ات نفسم چی شده حالت خوبه(نگران)
ات:نه سرم گیچ .سرفه. میره
ته ات رو براید استایل بغل کرد و برد تو ماشین و کمربندش رو بست
تهیونگ ویو
بیش از حد نگران ات بودم حال بدش رو میدیدم بغض میکردم من ات رو بیش از حد دوست دارم یعنی عاشقشم حاضرم جونمم براش بدم
⁵مین بعد
ات به کمک تهیونگ به سختی از ماشین پیاده شد
ات:تهیونگ میشه یه کاری برام کنی
ته:چیکار
ات:به دکتر بگو برام آمپول ننویسه
تهیونگ تک خندهای کرد و گفت
ته:حالا ببینم چی میشه
ات:یاااااا تهیونگ
ته خنده بلندی سر داد و گفت
ته:چشم
وارد مطب دکتر شدن
بعد از چند دقیقه منشی اسمشون رو صدا زد
منشی:خانم کیم ات... نبوت شما هست بفرمایید داخل
ته:بریم ات
ات:اوهوم
وارد اتاق دکتر شدن
دکتر :سلام
ته و ات:سلام
[بعد از حرف زدن دکتر گفت]
دکتر:برای اینکه زود تر خوب بشید باید یه آمپول بزنید
ته:بله دکتر خودشم میگفت که آمپول براش بنویسید
ات:نه من کی گفتم دکتر نمیشه دارو بدید من آمپول نمیزنم
دکتر:اینطور دیر تر خوب میشد و ممکنه بستری شید
ته:ممنونم دکتر ات بریم
ات و تهیونگ از مطب خارج شدن
ته: بهتره برم آمپول رو بگیر
ات:خیلی بدی تهیونگ من دیگه باهات قهرم و ات با دو از پیش تهیونگ فرار کرد
ته:وایسا ات
و تهیونگ هم افتاد دنبالش
³مین بعد
ات ویو
دیگه توان دوییدن نداشتم و وایسادم
تهیونگ هم اومد پیشم و دستم رو گرفت
ته:الهی فداش شم قربونت بشم چرا میری نفسم
ات:من از آمپول میترسم[گریه].
ته:الهی فداش شم گریه نکن یه آمپول کوچیکه دیگه بهت قول میدم اگه خوب بشی ببرمت شهربازی و برات خیلی بستنی بخرم
ات:اوممم قول .عطسه.میدی
ته:آره فدات شم نفسم
ات:پس قبوله
______________
پایان
چون تو چیزا عاشقته خوب نیستم دیگه نمیدونم خوب شده یا نه
۱۰۰تایی مون مبارک😊🦋
۲۲.۰k
۲۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.