رمانعشق
رمان:عشق🖤🩸
پارت:۴ 🖤🩸
ویو ا/ت(ساعت ۸:۳۰ توی فرانسه)
علامت ا/ت +
علامت جیهوپ -
+اوپاا...من اومدم خونه...خونه ای؟
-سلام...
+سلام...
-اوهوم..
+چیزی شده...
-گشنمه...
+مگه چیزی درست نکردی..
-نچ...
+(عصبی جوری ک میخواد پاچشو بگیره)
-زهرمار....خودت درست کن...
+بیشور...
+:رفتم لباسام رو عوض کردم و بعدش رفتم تو اشپز خونه داشتم غذا میپختم ک صدای صوتی تلفن اومد از طرف مادرم بود ک میگفت...
_سلام ا/ت خوبی خوشگلم ی خبر برات دارم سویون بچه دار شده...بچش امروز صبح ب دنیا اومد و سویون فردا مرخص میشه...وقت کردی بهش زنگ بزن_
+:وقتی شنیدم خاله شدم از خوشحالی داشتم میمردم...بعد ۱۰ مین غذا آماده شد رفتم رو میز گذاشتم و جیهوپ رو صدا کردم...
-چرا آنقدر ساکتی..
+جیهوپ ی سوال...
-چیه؟..
+تا حالا خاله شدی؟...
-پرفوسور من پسرم چطوری خاله بشم...
+حالا هرچی دایی شدی..؟
-اوهوم...
+چ حسی داره...
-خودت ک دیدیشون رو مخ ترین آدم های روی زمین..
+حس بدیه یعنی....
-حس بدی نیس ولی رو مخن..
+🤭
-حالا چرا این و پرسیدی...
+ظرف منم بشور موقعی ک قرار بود گیم بزنیم میگم
-عوضی...
+(از رو صندلی پا میشه میره)
ویو تهیونگ
علامت تهیونگ +
علامت سویون -
+:شناسنامه موآ رو گرفتم رفتم سمت بیمارستان برای مرخص شدن سویون کار هاش رو انجام دادم ک سوار ماشین شدیم..
+سویون بهتری..؟
-اوهوم...
+چرا انقدر ب گوشیت نگاه میکنی...
-مامانم ب ا/ت گفته بچه دار شدیم ولی ا/ت ی بار هم زنگ نزده..
+آهان...(ناراحت)
-چیزی شده؟..
+میدونی ا/ت از ۸ سالگیش رف خیلی اذیت کنندست ی بچه ۸ ساله تنها بره...
-ولی الان ک ۱۸ سالشه مطمئنم همه چی درست شده...
+بنظر من درست نمیشه....فرانسه جای سختی برای زندگیه..
-برای چی...
+همه نژاد پرستن..
-(نفس عمیق میکشه)
ویو جیهوپ
علامت ا/ت +
علامت جیهوپ -
-هوی ا/ت ظرفا رو شستم کجایی...
+بدو بیا بازی کنیم...
-باشه...(میشینه)
-(دسته گیم رو برمیداره)آخرین بار کی بازی کردی؟ ۲ سالت بود؟..
+حالا میبینیم...
-:داشتیم بازی میکردیم ک دست اول رو ا/ت برد دست دوم رو من دست سوم سخت شد ک خواستم حواسش رو پرت کنم...
-راستی...برای چی ازم پرسیدی تا حالا دایی شدم یا نه..
+چون خواهر زاده خودم امروز ب دنیا اومد..
-تبریک میگم...
+ممنونم..
-خب حالا ب خواهرت تبریک گفتی؟..
+نه...
-برای چی؟؟
+میخوام برم کره...
-:جمله آخرش باعث شد ببازم..
-چی..؟
+میخوام برگردم کره..تو هم باهام بیا باشه؟..
-من برای چی بیام...؟
+خانواده تو هم تو کره هستن دیگه....بعدشم من استرس دارم..
-نداشته باش..
+جیهوپ(حرصی)
-باشه...ولی چند روز بعد تو میام با خودت نمیام..
+وای مرسی
-:از ذوق بیش از حد پرید بغلم برای اینکه از بغلم در بیاد اومدم اذیتش کنم
-وحشی وزنت از من بیشتره؟
+سیلی زد بهم)بی ادب..
ادامه دارد..
پارت:۴ 🖤🩸
ویو ا/ت(ساعت ۸:۳۰ توی فرانسه)
علامت ا/ت +
علامت جیهوپ -
+اوپاا...من اومدم خونه...خونه ای؟
-سلام...
+سلام...
-اوهوم..
+چیزی شده...
-گشنمه...
+مگه چیزی درست نکردی..
-نچ...
+(عصبی جوری ک میخواد پاچشو بگیره)
-زهرمار....خودت درست کن...
+بیشور...
+:رفتم لباسام رو عوض کردم و بعدش رفتم تو اشپز خونه داشتم غذا میپختم ک صدای صوتی تلفن اومد از طرف مادرم بود ک میگفت...
_سلام ا/ت خوبی خوشگلم ی خبر برات دارم سویون بچه دار شده...بچش امروز صبح ب دنیا اومد و سویون فردا مرخص میشه...وقت کردی بهش زنگ بزن_
+:وقتی شنیدم خاله شدم از خوشحالی داشتم میمردم...بعد ۱۰ مین غذا آماده شد رفتم رو میز گذاشتم و جیهوپ رو صدا کردم...
-چرا آنقدر ساکتی..
+جیهوپ ی سوال...
-چیه؟..
+تا حالا خاله شدی؟...
-پرفوسور من پسرم چطوری خاله بشم...
+حالا هرچی دایی شدی..؟
-اوهوم...
+چ حسی داره...
-خودت ک دیدیشون رو مخ ترین آدم های روی زمین..
+حس بدیه یعنی....
-حس بدی نیس ولی رو مخن..
+🤭
-حالا چرا این و پرسیدی...
+ظرف منم بشور موقعی ک قرار بود گیم بزنیم میگم
-عوضی...
+(از رو صندلی پا میشه میره)
ویو تهیونگ
علامت تهیونگ +
علامت سویون -
+:شناسنامه موآ رو گرفتم رفتم سمت بیمارستان برای مرخص شدن سویون کار هاش رو انجام دادم ک سوار ماشین شدیم..
+سویون بهتری..؟
-اوهوم...
+چرا انقدر ب گوشیت نگاه میکنی...
-مامانم ب ا/ت گفته بچه دار شدیم ولی ا/ت ی بار هم زنگ نزده..
+آهان...(ناراحت)
-چیزی شده؟..
+میدونی ا/ت از ۸ سالگیش رف خیلی اذیت کنندست ی بچه ۸ ساله تنها بره...
-ولی الان ک ۱۸ سالشه مطمئنم همه چی درست شده...
+بنظر من درست نمیشه....فرانسه جای سختی برای زندگیه..
-برای چی...
+همه نژاد پرستن..
-(نفس عمیق میکشه)
ویو جیهوپ
علامت ا/ت +
علامت جیهوپ -
-هوی ا/ت ظرفا رو شستم کجایی...
+بدو بیا بازی کنیم...
-باشه...(میشینه)
-(دسته گیم رو برمیداره)آخرین بار کی بازی کردی؟ ۲ سالت بود؟..
+حالا میبینیم...
-:داشتیم بازی میکردیم ک دست اول رو ا/ت برد دست دوم رو من دست سوم سخت شد ک خواستم حواسش رو پرت کنم...
-راستی...برای چی ازم پرسیدی تا حالا دایی شدم یا نه..
+چون خواهر زاده خودم امروز ب دنیا اومد..
-تبریک میگم...
+ممنونم..
-خب حالا ب خواهرت تبریک گفتی؟..
+نه...
-برای چی؟؟
+میخوام برم کره...
-:جمله آخرش باعث شد ببازم..
-چی..؟
+میخوام برگردم کره..تو هم باهام بیا باشه؟..
-من برای چی بیام...؟
+خانواده تو هم تو کره هستن دیگه....بعدشم من استرس دارم..
-نداشته باش..
+جیهوپ(حرصی)
-باشه...ولی چند روز بعد تو میام با خودت نمیام..
+وای مرسی
-:از ذوق بیش از حد پرید بغلم برای اینکه از بغلم در بیاد اومدم اذیتش کنم
-وحشی وزنت از من بیشتره؟
+سیلی زد بهم)بی ادب..
ادامه دارد..
- ۴.۰k
- ۳۱ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط