پارت ۵۱
#پارت_۵۱
#ناشناخته_ی_من_تا_ابد_بمان
ارسلان : هوووووووووی به کی گفتی دردسر؟
خندید و بدو بدو رفت تو
دختره دیوونه
ساعت ۱۲ و خورده ای بود که رفتم تو
صبح بلند شدم و همچین از این پهلو به اون پهلو شدم...
ارسلان : هووووووووو گاو ترسیدم اینجا چیکار میکنی
رها : مگه من ترس دارم؟
ارسلان : سوال و با سوال جواب نده
رها : هیچی باو شنیدم سرت شیکسته کلی نگران شدم اومدم بیمارستان
ارسلان : داش فک کنم یادت رفته ولی..
رها : میدونم به عنوان دختر داییتم نمیتونم بیامممممم
خواستم چیزی بگم که پرستار اومد تو
پرستار : خانم اینجا بیمارستانهااا
رها : ببخشید
پرستار : سلام خانم دکتر
کی و داشت میگفت؟
یهو ماهگل اومد تو
ماهگل : به آقای دردسر حال امروزت چطوره
رها : دکترته؟
ارسلان : اممممم..یه جورایی
ماهگل : 😐😐استغفرالله حرف مفت نزن خواهشا
من دکترت نیستم خرررر؟
ارسلان : من چه بدونم خو بی هوش بودم تازه گفتی مدیر عاملی
ماهگل : چون مدیر عاملم نمیتونم دکتر باشم؟😐
ارسلان : ببخشید یه جوری میگی انگار شبانه روز اینجا پلاسم از همچی خبر داشته باشم
ماهگل : همچین کمم پلاس نیستی والا
ارسلان : حالا خوبه امروز قراره مرخص بشم
ماهگل : خوب لقبی دادم بهت
ارسلان : 😐😐بیشور
یهو نگاهم افتاد به رها که با تعجب و وارفتگی داشت ما رو نگا میکرد😂😂
یه اشاره به ماهگل کردم که دوتامون زدیم زیر خنده
رها : مرز قیافه من خنده داره😐
ماهگل : آی...آی دلممم😂😂
همینجوری داشتیم میخندیدم که نیکا اومد تو
نیکا : سلام چدوریییییی
ارسلان : به به سلام نیکا خانوم متین کوش؟
نیکا : داره ماشینو پارک میکنه
سلام رها خانوم
رها : سلام
ماهگل : رفیقته؟
ارسلان : اوهوم
نیکا ماهگل دکترم ماهگل نیکا رفیقه پایه و درجه یکم
ماهگل : خوشبختم
نیکا : منم همینطور
رفت سر یخچال
نیکا : کمپوتت رو چرا نخوردی الاغ؟
ارسلان : دیگه
متین درو باز کرد اومد تو
متین : هوووووووووی آقا ارسلان دختر کش شدی چه خبره این همه دختر دور ورت
ببین به نیکا چپ نگا کنی زدم فکتو آوردم پاییناااا
ارسلان : 😐😐😐 مثلا که ما رفیقیم
#ناشناخته_ی_من_تا_ابد_بمان
ارسلان : هوووووووووی به کی گفتی دردسر؟
خندید و بدو بدو رفت تو
دختره دیوونه
ساعت ۱۲ و خورده ای بود که رفتم تو
صبح بلند شدم و همچین از این پهلو به اون پهلو شدم...
ارسلان : هووووووووو گاو ترسیدم اینجا چیکار میکنی
رها : مگه من ترس دارم؟
ارسلان : سوال و با سوال جواب نده
رها : هیچی باو شنیدم سرت شیکسته کلی نگران شدم اومدم بیمارستان
ارسلان : داش فک کنم یادت رفته ولی..
رها : میدونم به عنوان دختر داییتم نمیتونم بیامممممم
خواستم چیزی بگم که پرستار اومد تو
پرستار : خانم اینجا بیمارستانهااا
رها : ببخشید
پرستار : سلام خانم دکتر
کی و داشت میگفت؟
یهو ماهگل اومد تو
ماهگل : به آقای دردسر حال امروزت چطوره
رها : دکترته؟
ارسلان : اممممم..یه جورایی
ماهگل : 😐😐استغفرالله حرف مفت نزن خواهشا
من دکترت نیستم خرررر؟
ارسلان : من چه بدونم خو بی هوش بودم تازه گفتی مدیر عاملی
ماهگل : چون مدیر عاملم نمیتونم دکتر باشم؟😐
ارسلان : ببخشید یه جوری میگی انگار شبانه روز اینجا پلاسم از همچی خبر داشته باشم
ماهگل : همچین کمم پلاس نیستی والا
ارسلان : حالا خوبه امروز قراره مرخص بشم
ماهگل : خوب لقبی دادم بهت
ارسلان : 😐😐بیشور
یهو نگاهم افتاد به رها که با تعجب و وارفتگی داشت ما رو نگا میکرد😂😂
یه اشاره به ماهگل کردم که دوتامون زدیم زیر خنده
رها : مرز قیافه من خنده داره😐
ماهگل : آی...آی دلممم😂😂
همینجوری داشتیم میخندیدم که نیکا اومد تو
نیکا : سلام چدوریییییی
ارسلان : به به سلام نیکا خانوم متین کوش؟
نیکا : داره ماشینو پارک میکنه
سلام رها خانوم
رها : سلام
ماهگل : رفیقته؟
ارسلان : اوهوم
نیکا ماهگل دکترم ماهگل نیکا رفیقه پایه و درجه یکم
ماهگل : خوشبختم
نیکا : منم همینطور
رفت سر یخچال
نیکا : کمپوتت رو چرا نخوردی الاغ؟
ارسلان : دیگه
متین درو باز کرد اومد تو
متین : هوووووووووی آقا ارسلان دختر کش شدی چه خبره این همه دختر دور ورت
ببین به نیکا چپ نگا کنی زدم فکتو آوردم پاییناااا
ارسلان : 😐😐😐 مثلا که ما رفیقیم
۱۵.۱k
۲۰ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.