تو بهترینی
تو بهترینی
پارت21
پارسا:اوا تو منو دوست داری؟
اوا:این چه سوالیا معلوم دوست دارم مثل یه دوست
پارسا:اهان(با ناراحتی)
اوا:اتفاقی افتادا؟
پارسا:نه
اوا:میدونی از اینکه اینطوری لذت میبرم خیلی خوشحاام
پارساتو خواننده ای حتما هیت میگری درسته؟
اوا:اره بعضی اوقات حالم بد میشه فنام باهاشون دعوا میکنم ولی خب من بهشون میگم لازم نیست اینکارو بکنید بعضی اوقات از هیت های زیاد افسرگی میگیرم
پارسا:دوست داشتی خوانندگی یا به زور اومدی این رشته
اوا:به خاطر ایگ رشته با خانوادم دلوای خیلی بزرگی کردم 18 سالم بود که از خونه زدم بیرون پیک موتوری بودم
پارسا:پیک موتوری خانم!!!
اوا:اره مجبور بودم یه بار با یه ماشین تصادف کردم و کتفم در رفت
پارسا:بعد چی شد؟
اوا:اونموقع پول نداشتم کاری کنم و برای همین با همون درد کار میکردم توی خیابون بیلیط مجانی میفروختم ولی مردم نمیومدن
پارسا:مگ بودم میومدم با این خوشگلی
اوا:واقعا فکر کردی من اونموقع خوشگل بودم؟(خندههههه)وای من اونموقع ونقدر زشت بودم
پارسا:الکی میگی
اوا:نه رفتیم خونا خودم بهت نشون میدم
پارسا:اوکی
اوا:میشه دیگه از اون دوران حرف نزنیم حالم بد میشه
پارسا:هرجور راحتی
اوا:تو قبلا چیکار میکردی؟
پارسا:من وقتی 14 سالم شد مامان بابام فرستادم ترکیه 6 سال درس خوندم 20 سالم شد رشتم تجربی بود رفتم کانادا اونجا زندگی کردم بعدش یکی بهم پیام داد که مارد پدرت مردن منم رفتم شهرمون ولی دیدم هیچی اونجا اونجا زندگی نمیکنه از همونجا بود که بدبختیام شروع تا الانم نتونستم پدر مادرم و خواهرمو پیدا کنم
اوا:متاسفم
پارسا:هنوزم نفهمیدم اون کسی که پیام داد پدر مادرت مردن کیه
اوا:پدرت دشمن داشت
پارسا:تا دلت بخواد اون شرکتی که توش کار میکنم برای پدرمه زده به نام من اگر اوگ کارو نمیکرد الان من دکتر قلب بودم
اوا:هیچ حرفی ندارم بگم
پارسا:تو فامیل داری که باهات خوب باشه؟
اوا:اره یه پسر خاله دارم به نام ساشا(شناختین؟)
پارسا:اوهوم
اوا:وای داره شب میشا دیگه میا بریم توی جکوزی؟
پارسا:بریم
منو پارسا یدو بدو رفتیم توی جکوزی
اوا:وای چقدر بیورن اواش خنکه
پارسا:پاییزو خیلی دوست دارم
اوا:ازش متنفرم
پارسا:چرا؟
اوا:چون تولومه
پارسا:واقعا کیه بود
اوا:دیشب.....
پارت21
پارسا:اوا تو منو دوست داری؟
اوا:این چه سوالیا معلوم دوست دارم مثل یه دوست
پارسا:اهان(با ناراحتی)
اوا:اتفاقی افتادا؟
پارسا:نه
اوا:میدونی از اینکه اینطوری لذت میبرم خیلی خوشحاام
پارساتو خواننده ای حتما هیت میگری درسته؟
اوا:اره بعضی اوقات حالم بد میشه فنام باهاشون دعوا میکنم ولی خب من بهشون میگم لازم نیست اینکارو بکنید بعضی اوقات از هیت های زیاد افسرگی میگیرم
پارسا:دوست داشتی خوانندگی یا به زور اومدی این رشته
اوا:به خاطر ایگ رشته با خانوادم دلوای خیلی بزرگی کردم 18 سالم بود که از خونه زدم بیرون پیک موتوری بودم
پارسا:پیک موتوری خانم!!!
اوا:اره مجبور بودم یه بار با یه ماشین تصادف کردم و کتفم در رفت
پارسا:بعد چی شد؟
اوا:اونموقع پول نداشتم کاری کنم و برای همین با همون درد کار میکردم توی خیابون بیلیط مجانی میفروختم ولی مردم نمیومدن
پارسا:مگ بودم میومدم با این خوشگلی
اوا:واقعا فکر کردی من اونموقع خوشگل بودم؟(خندههههه)وای من اونموقع ونقدر زشت بودم
پارسا:الکی میگی
اوا:نه رفتیم خونا خودم بهت نشون میدم
پارسا:اوکی
اوا:میشه دیگه از اون دوران حرف نزنیم حالم بد میشه
پارسا:هرجور راحتی
اوا:تو قبلا چیکار میکردی؟
پارسا:من وقتی 14 سالم شد مامان بابام فرستادم ترکیه 6 سال درس خوندم 20 سالم شد رشتم تجربی بود رفتم کانادا اونجا زندگی کردم بعدش یکی بهم پیام داد که مارد پدرت مردن منم رفتم شهرمون ولی دیدم هیچی اونجا اونجا زندگی نمیکنه از همونجا بود که بدبختیام شروع تا الانم نتونستم پدر مادرم و خواهرمو پیدا کنم
اوا:متاسفم
پارسا:هنوزم نفهمیدم اون کسی که پیام داد پدر مادرت مردن کیه
اوا:پدرت دشمن داشت
پارسا:تا دلت بخواد اون شرکتی که توش کار میکنم برای پدرمه زده به نام من اگر اوگ کارو نمیکرد الان من دکتر قلب بودم
اوا:هیچ حرفی ندارم بگم
پارسا:تو فامیل داری که باهات خوب باشه؟
اوا:اره یه پسر خاله دارم به نام ساشا(شناختین؟)
پارسا:اوهوم
اوا:وای داره شب میشا دیگه میا بریم توی جکوزی؟
پارسا:بریم
منو پارسا یدو بدو رفتیم توی جکوزی
اوا:وای چقدر بیورن اواش خنکه
پارسا:پاییزو خیلی دوست دارم
اوا:ازش متنفرم
پارسا:چرا؟
اوا:چون تولومه
پارسا:واقعا کیه بود
اوا:دیشب.....
۴.۳k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.